آغاز مرمت و بازسازی بزرگترین روستای بومگردی کشور
شرکت پتاس خور و بیابانک مرمت و بازسازی روستای کمال آباد بزرگترین روستای بومگردی کشور را برای توسعه گردشگری در این شهرستان آغاز کرد.
به گزارش خبرگزاری صداوسیما مرکز اصفهان؛ مدیرعامل مجتمع پتاس خور و بیابانک گفت:این روستا با مساحت 24هکتار در 5کیلومتری شرق خور و بیابانک واقع شده که تا سال آینده به یکی از بزرگترین روستاهای بومگردی ایران تبدیل می شود.
علی علوی اعتبار اولیه مرمت و بازسازی این روستا را بیش از ده میلیارد ریال بیان کردو افزود: قدمت این روستا به بیش از 300سال پیش باز می گردد که به علت داشتن خانه های قدیمی و تاریخی، نخلستان، نیزار، قنات آب و قرار گرفتن در حاشیه کوهستان و مجاورت دریاچه نمکی ظرفیت لازم برای تبدیل شدن به منطقه گردشگری را دارد.
وی گفت: این شرکت در مرحله اول مرمت و بازسازی این روستا، احیای بافتهای قدیمی، محوطه و کف سازی و ساخت 30 اتاق بومگردی را در دستور کار قرار داده است.
پیش بینی می شود با بازسازی این روستا سالانه بیش از هزاران گردشگر داخلی و خارجی از این امکانات گردشگری استفاده کنند.





سه اثر باستانی نفیس در عباس آباد چوپانان







سه کشته در تصادف رانندگی پلیس راه به جندق
تصادف رانندگی محور خور به جندق سه کشته بر جای گذاشت .
این حادثه که ساعت 5 صبح امروز رخ داد یک دستگاه سواری پژو 405 با کامیون باری ولوو درکیلومتر 75 خور به جندق برخورد کرد .
رییس هلال احمر خوروبیابانک روز پنجشنبه گفت: در این حادثه یک مرد 21ساله و دو خانم 16 و 56 ساله سواری پژو بر اثر شدت جراحت در دم جان باختند .
حسین ایرجی افزود: علت حادثه توسط کارشناسان پلیس راه در دست بررسی است .
وی خاطرنشان کرد: از رانندگان انتظار می رود در روزهای پایانی سال و همچنین آغاز سال جدید به نکات ایمنی راهنمایی و رانندگی توجه کنند .
وی گفت: بیاییم همگی به کمپین نه به تصادفات طرح راهنمایی مسافرین نوروزی بپردازیم تا شاهد اینگونه تصادفات نباشیم/ساحل خور
برگزاری کارگاه آموزشی تولید و فرآوری محصولات خانگی در شهر انارک ویژه زنان به گزارش روابط عمومی مدیریت جهاد کشاوزی شهرستان نایین، در روز پنج شنبه مورخ 19/11/96 همزمان با دهه مبارک فجر، دوره آموزشی تحت عنوان تولید و فرآوری محصولات خانگی به مربیگری خانم اکبری، ویژه زنان در شهر انارک برگزار گردید. مهندس مصطفوی رئیس اداره ترویج شهرستان هدف از برگزاری این دوره را آشنایی با تولید و فرآوری محصولات خانگی و طرز تهیه آن عنوان نمود. در پایان به سوالات شرکت کنندگان پاسخ لازم داده شد. | |
استفاده از این خبر بدون ذكر منبع ممنوع است |

عضو هیات مدیره خانه معدن ایران مطرح کرد: با بهرهبرداری درست از خط ساحلی جنوب کشور می توان با توجه به ظرفیتهای صادراتی، حدود 100 میلیون تن ظرفیت جدید سیمان را ایجاد کرد.
به گزارش گروه اقتصادی خبرگزاری آنا از روابط عمومی خانه معدن ایران، محمود گوهرین با اشاره به ذخایر عظیم سنگ آهک در ایران گفت: خط ساحلی جنوب کشور می تواند با توجه به ظرفیت های صادراتی، حدود 100 میلیون تن ظرفیت جدید سیمان را ایجاد کند.
او افزود: با توجه به 100 میلیون ظرفیت ایجاد شده، ایران می تواند حداقل 200 میلیون تن سیمان را تولید کرده و به بازارهای سراسر دنیا صادر کند. . با توجه به تجربهام در کارخانه سیمان انارک معتقدم صنعت سیمان به دلیل ظرفیتهایی که در آن وجود دارد میتواند در بازارهای صادراتی نقشآفرینی بسیاری داشته باشد. چرا که سیمان کاربردهای متنوعی دارد و کارخانههای داخلی با ظرفیت بالایی تولید دارند.
گوهرین ادامه داد: 80 کارخانه سیمان در کشور فعال است که ظرفیت تولید آنان به 100 میلیون تن می رسد. اما میزان تولید سالانه سیمان هم اکنون زیر 80 میلیون در سال است. دلیل این میزان تولید نبود امنیت تجاری در بازار کشورهای منطقه و رکود در صنعت ساخت و ساز کشور است.
او درباره تجربهاش در زمینه تولید سیمان گفت: راز موفقیت واحدهای صنعتی فقط تولید با کیفیت و بکارگیری دانش بروز در فرآیند تولید سیمان است که این اصل را ما در کارخانه انارک بنا گذاشتیم. سیمان تولیدی ما با بالاترین مقاومت در بازار عرضه میشود و در تولید سیمان حفاری ورود پیدا کردیم و موفق شدیم با دقت و ارتقای کیفیت به سوددهی خوبی دست پیدا کنیم.
بر محوطه باستانی قلعه و چهار طاقی باستانی نخلک چه می گذرد!؟

درود بر همشهریان گرامی و فرهیخته و تک تک اهالی محترم و نجیب انارک و چوپانان
مطلبی که عنوان می شود گزارشی میدانی از معدن نخلک است که بواسطه اینکه تک تک همشریان در گذشته های دور و نزدیک خاطرات و دلبستگیهایی نسبت به آن دارند می تواند مورد توجه و حساسیت و کنش در خور نسبت به آن واقع شود.
هدف از این گزارش آگاهی افکار عمومی مردم منطقه از اتفاقات واقع شده در معدن نخلک میباشد امید که تک تک شما گرامیان نسبت به آن حساسیت داشته باشید و به کمک هم بتوانیم چاره ای برای جلوگیری از خسارت بیشتر بیاندیشیم.
همانگونه که مستحضرید نخلک از حدود یک سال پیش به بخش خصوصی واگذار شده و شرکت ک....گ.... به عنوان شرکت سرمایه گذار در آنجا مشغول به کار و فعالیت میباشد و تاکنون با احداث کارخانه جدید توانسته تولید خود را به دو برابر ارتقا دهد ولی در زمینه کار معدنی و استخراج محدود شده به طبقات و رگه های معدنی که پیشتر کار شده بود یعنی از عمق 125 تا 200 متری زیر زمین و کار در افق 240 متری معدن که آینده نخلک بر آن بنا شده بود عملا متوف شده و به جای آن در حال کار های اکتشافی و گمانه زنی های جدید در مناطق دیگر هستند که خود به معضلی برای نخلک تبدیل شده که مورد بحث این گزارش میباشد.
همانگونه که همه شما میدانید معدن نخلک دارای پیشینه چندین هزار ساله است و یکی از مناطقی ست که بشر برای نخستین بار پی به شناسایی و استخراج و فراوری مواد معدنی برده و هم اکنون در جای جای کوه های نخلک آثار کندو کاو پیشینیانمان را در دوره های مختلف به وضوح میتوان مشاهده کرد و آثار و بناهای تاریخی مانند قلعه بزرگ و چهار طاقی نخلک همچنان استوار و پایدار باقی مانده است.ولی از این جهت که کار تحقیقاتی و باستانشناسی زیادی در این منطقه صورت نگرفته از پیشینه تمدنی و عمده فعالیتهای معدنی این منطقه اطلاعات چندانی در دست نیست و رازهای سر به مهر و وقایع تاریخی آن همچنان در زیر خروارها خاک مدفون شده است که چنانچه روزی همتی برای کاوش علمی در این منطقه صورت گیرد چه بسا که شاهد شناسایی تمدنی بس عظیم باشیم.
ولی بحث ما از اینجا آغاز میگردد که شرکت یاد شده در پی کارهای اکتشافی و حفاریهای معدنی درست در منطقه باستانی و تاریخی اقدام به این کار کرده و با برداشت دپوی خاکهای حفاری شده قدیمی و محو آثار تمدنی که هر کدامشان میتوانند گوشه ای از رازهای تاریخی کشورمان و این منطقه را بازگو کنند وصدمه جبران ناپذیری به بناهای چند هزار ساله وارد کنند.
چنانچه هر یک از شما از منطقه بازدید کنید و یا از پرسنل نخلک جویا شوید خواهید دید که چگونه به جان منطقه تاریخی نخلک افتاده اند و با بیل مکانیکی و لودر و دیگر ماشین آلات اقدام به جمع آوری خاک و احداث جاده و دخل و تصرف در محوطه و حریم درجه یک قلعه و چهار طاقی باستانی نخلک که ثبت ملی نیز شده است کرده اند و چنانچه تصمیم عاجلی در این رابطه گرفته نشود چه بسا به زودی صدمات جبران ناپذیری را شاهد خواهیم بود و آگاهی از گذشته تاریخی خود را برای همیشه از دست خواهیم داد و از طرفی با از دست دادن میراث تاریخی خود و نابودی آثار باستانی باقی مانده به جهت رفت و آمد ماشین آلات سنگین و برداشت بی رویه خاک آن منطقه قطب گردشگری خود را هم از دست خواهیم داد که در آینده پس از پایان کار معدنی میتوانست بزرگترین منبع درآمد منطقه باشد.
در این راستا و تلاش برای جلوگیری از این اقدام، پیشتر این مسئله با میراث فرهنگی استان نیز در میان گذاشته شد و میراث با اعزام کارشناسی جهت بازدید و تنها با اقدام به تذکر شفاهی آن هم به گروه نظارت که از سوی دولت ناظر به کار پیمانکار است کار دیگری صورت نداد و پس از آن ته تنها فعالیتها متوقف نشد بلکه سرعت کار نیز افزوده شد.
از این رو از تک تک همشهریان گرامی خواهشمندم هر کدام با توجه به نفوذ و گستره فعالیت خود و تاثیر گذاری در این جریان هر اقدامی هر چند کوچک که میتوانند در این زمینه انجام دهند تا جلو این اقدام شوم و ویرانگر گرفته شود و یا در نهایت با استفاده از فراخوان عمومی اعتراضی صدای خودمان را به گوش مسئولین و کارفرمایان برسانیم.
در پایان تعدادی عکس از منطقه مورد نظر جهت مشاهده دوستان و دیدن آنچه در محوطه در حال انجام است ارسال میگردد. امید که مفید واقع گردد و یاری رسی یافت شود.
با سپاس از شما همشهریان گرامی
منبع :انارک نیوز
حسینقلی معلم


حسیقلی پسر عباس دایی حسین در سال ۱۲۷۰در خور زاده شد.پدرش ازمردم زواره وبه خور کوچیده بود. همسرش ربابه خانم از نوادگان میرزا احمد صفایی فرزند یغما جندقی بود.
حسینقلی در خور مکتب داری می کردوبرای گذران زندگی با برگهای نخل بادبزن وکلاه حصیری می بافت. مردی بسیار متدین ونیک منش وبی آزار بود . پس از تاسبس اولین دبستان دولتی در خور درسال ۱۳۰۵ به استخدام وزارت معارف در امد وسالیانی چند مدیر ونماینده این وزارتخانه در زادگاهش بود. خطی خوش داشت ومی کوشید تا شاگردانش این هنر را فراگیرند. از ابتکاراتش در زمان مکتبداری اینکه از دانش اموزان می خواست گزارش فعالیت های روزانه خودرا بنگارند ودر مکتبخانه بخوانند،وشاید تاثیر همین کار بود که سالها بعد برخی از شاگردانش به حرفه روزنامه نگاری علاقه مند شدند چون محمود آذز یغمابی، ابوالفضل ساغر یغمایی مدیر روزنامه مسلک. ...
معلم سالها در طبس هم به معلمی مشغول بود واهالی این شهر ازوبه نیکی یاد می کنند..از اشعار معلم تنها کتاب مراثی ونوحه های او در سه نوبت به چاپ رسیده
اول بار در سال ۱۳۳۵ در مشهد با مقدمه دکتر علی شریعتی شاگردش به نام مناقب الایمه
دوم بار گزیده ای از ان به نام شورش عاشورا به همت فرزندش مرحوم محمد معلم
سوم بار درسال ۱۳۹۳ به همت مهدی دایی ، تجدید چاپ ازروی چاپ اول.
از معلم قصاید. قطعات ورباعیاتی نیز در دست است.
در پند واندرز
به حکم خواهش شهوت زره نباید رفت
به ریسمان ستایش به چه نباید رفت
نهاده هر طرفی دیونفس دام فریب
به فر عقل در ان دامگه نباید رفت
به بال دانش سنگ حسد نباید بست
زاعتساف به ماهی زمه نباید رفت
زروی نخوت وتدلیس وکبر وما ومنی
میان خلق جبین پر گره نباید رفت
دلی به دشنه زخم زبان نباید خست
بجز طریق خدا هیچ ره نیاید رفت
زپای گنج قناعت معلم خوری
مباش دور کزین جایگه نباید رفت...
//////////////////
اندر طلب علم بباید کوشید
جزجامه ی توحید نیاید پوشید
آبی که به آبرو رساند نقصان
گر آب حیات است نباید نوشید
معلم در سال ۱۳۶۲ در خور وفات یافت. خدای رحمت کنادش
دستان(مشهور به یغمای ثانی)


ابراهیم سومین پسر یغما جندقی ۱۲۴۲/۱۳۱۰ قمری.وی از همسر کاشانی یغما هما سلطان که یغما اورا (بنی قو قو) می خواند زاده شد . واین هما سلطان ار خویشاوندان ملا احمد نراقی اخوند معروف ومولف معراج السعاده بود که به یغما ارادتی داشت. ملا احمد شعر هم می سرود وصفایی تخلص می کرد .یغما نام دیگر فرزندش را ازبنی قوقو احمد ولقبش را صفایی نهاد (به مناسبت دوستی با ملا احمد)
ابراهیم متخلص به دستان در دوران جوانی شغل سپاهیگری ومنصب سلطانی داشت. در سال ۱۲۶۵یک گروه چهار صد نفری جمازه سوار بلوچ به منطقه خور وانارک برای بردن شتران مردم حمله کردند. انارکی ها از سلطان برای دفع انان کمک خواستند. در ان دوران انارک از توابع جندق وبیابانک بود.در جنگی که بین ابواب جمعی دستان وبلوچ ها روی داد تعدای از سربازان سلطان کشته شدند. چون خبر به امیرکبیر رسید سخت براشفت واورا به تهران فرا خواند ومورد پرسش قرار دادو ازسمت سلطانی برکنار کرد وگفت شاعر زاده را چه به سپاهیگری. دستان از آن پس علم طب آموخت وحکیمی کار آمد شد..وی در تهران وخراسان با سیف الدوله پسر فتحعلیشاه که در ان هنگام متولی استان قدس بود، هم نشین بود. مدتی هم در بیرجند وطبس اقامت داشت. چند سالی هم در شاهرودبا شاهزاده جهانسوز میرزاوانوشیروان میرزا ضیاالدوله یار وهمراه بود. در اواخر عمر به زادگاهش خور باز گشت ودر وبای همه گیر ۱۳۱۰ قمری در گذشت ودر امامزاده سید داود خور به خاک سپرده شد.
دستان شکسته نستعلیق ونستعلیق را نیکو می نوشت اما در شاعری مرتبه پدر وبرادرانش هنر وصفایی را ندارد.از وی تعدادی قصیده، غزل. نوحه ومرثیه باقی است. از اثار چاپ شده وی جغرافیای جندق وبیابانک است که به اشارت محمد حسن خان اعتمادالسلطنه نوشته واستاد سید علی الداود به چاپ رسانده است. چند بیت تغزل از قصیده ای در مدح حضرت علی(ع)
زهی خاک درت سرمایه ی دنیا ومافیها
طفیل هستی ذات تو ایجاد همه اشیا
وجود عالم و آدم کمین فیضی زالطافت
بدین گفتم گواه آمد حدیث علم الاسما
توگر خود خویش را ننمودی از رحمت به هر چشمی
نشان ونامی از توحید کی بودی در این دنیا
به کویت هرکه شد،معروف امد عارفی کامل
خدارا زانکه جز در تو نبیند دیده ی بینا.......
غزلی ازو
ای زلف تو در مکر وفتن وادی ابلیس
وندر خم هر سلسله صد سلسله تلبیس
آتش فتدازآتش عشق تو به افرنگ
گر باد برد نکهت زلف تو به پاریس
مارا کشی از چهر ولب و زنده کنی باز
در فتنه ی عشق تو دل ما شده جرجیس
بیند اگرت طره ی طرار سلیمان
دیگر نکند خود هوس دیدن بلقیس............
- برچسب ها: معرفی بزرگان،
-
معتمد دیوان
اسماعیل(هنر سوم)

فرزند مهدی (هنر دوم)فرزند اسماعیل (هنر اول) فرزند یغما جندقی درسال ۱۲۹۵قمری در خور زاده شد. در مکتب ملا علی فضه خواندن ونوشتن اولیه را اموخت .انگاه نزد ابراهیم دستان (یغمای ثانی)پدر بزرگ مادریش حسن خط وشعر وادب اموخت. هنوز جوان بود که سمت منشیگری نصرت الله امیر اعظم حاکم معروف شاهرود وسمنان ودامغان را یافت وپس از کشته شدن امیر در ۱۳۳۳ قمری به دست نوکرانش به زادگاه باز گشت اما یدالله عضدی امیر اعظم ثانی اورا احضار کرد وشغل قبلی را به او باز سپرد. پس از مدتی به ریاست نظمیه شاهرود گمارده شد. مدتی هم با در جه سلطانی در فوج حشمتیه شاهرود خدمت کرد. زندگی هنر پر فراز ونشیب است ودر این مختصر نمی گنجد. وی چند بار سمت بخشداری خور واردکان ونابین را طی سالهای ۱۳۰۴۰۳ تاهزار وسیصد ویازده عهده دار بود. باغ ملی اردکان را ایجاد کرد.مدتی در اداره تجارت کار کردواخرین مقامش فرمانداری استارا بود. وی دو همس داشت .نوشابه دخت عمو یش هادی فرمان وزهره خانم کاشانی یغمایی وتنها یک دختر از نوشابه خانم داشت که همسر شادروان استاد حبیب یغمابی بود.هنر مردی متین،با ادب. با سیاست،دور اندیش وساده زیست بود. لباسس از کرباس بافت محل وکلاهش از حصیر برگ خرما وپای افزارش گیوه بافت طبس بود. اغلب دوک می رشت ویا کتاب می خواند. دوران بار نشستگی در خور زادگاه خود زندگی می کرد.با اینکه از کسانی بود که در حد خود ثروتی داشت از ریخت وپاش بیزار بود .چون کشاورزان خود می زیست واز غذایی می خورد که انها می خوردند .همان نان کشک وپیاز وابگوشت وپلو بلغور وآبدوغ...
هنر قلمی شیوا داشت وخطی پخته وخوش.سیاستمدار بود ومورخ وشاعر. قسمتی از نوشته های او که خاطرات دوران زندگانی اوست با عنوان جندق وقومس در اواخر قاجار به کوشش نویسنده این سطور در سال ۱۳۶۲با مساعدت دکتر منصوره اتحادیه(نظام مافی)به چاپ رسیده است.
هنر دو باب از بهترین خانه های خود را در خور به فرهنگ اهدا کرد وسالها دبستان های پسرانه ودخترانه بود. در سرتل در نخلستان خور برای استحمام مردم گنبدگی بر اب چشمه دریاشوی خور بنا کرد.این رباعی از اوست
او با همه عیب ها که نامش هنر است
در بخل چو حاتم به سخا نامور است
کس نشکسته است نان اورا، اری
شق القمر از معجز خیر البشر است////
تا ماه رخ تورا زخط شد هاله
بارو زدودیده اشک ودارم ناله
رسم است که چون مه به فلک خیمه زند
در چرخ فتد رعد وببارد ژاله////
غزل
نیمی دلم شکیبا،در اضطراب نیمی
نیمی زخوف عصیان،بهر ثواب نیمی
مارا پریش وبی تاب خواهی که گیسوان را
نیمی کنی پریشان،در پیچ وتاب نیمی
رفتی سوار ودردست،بگرفته خیل عشاق
نیمی عنان مرکب،پادررکاب نیمی
زین زیر وبم که مطرب،بنواخت،محو ومات ام
نیمی زناله ی چنگ،هم از رباب نیمی
شرح وصال وهجران، گوییم فاش وپنهان
نیمی حضور جانان،واندر غیاب نیمی
دل در هوای ان ماه،از اشک واتش واه
نیمی سمندر آساست،چون بط در آب نیمی
گویم که قهر ومهرت،ازچیست با من وغیر
نیمی خموش باشد،گوید جواب نیمی
هستند مست وهشیار،آن جادوان تبدار
نیمی به غمزه بیمار،وز عشوه خواب نیمی
بر عاشقان مسکین،بنمای از شکرخند
نیمی زلعل دلکش،در خوشاب نیمی....
هنر در اردیبهشت ۱۳۳۸ شمسی رخت هستی به جهان دیگر برد. روانش شاد
میزبانی گرم هاجر از میهمانان وحشی
رویداد۲۴-روستایی که در روزگار آبادانی «کبودان» نام داشت، این روزها گرچه مخروبه، اما روشن به چراغ میزبانی است. میزبان میهمانهایی که با طلوع آفتاب، از قلههای ارتفاعات عباسآباد [نایین] آرام آرام پایین میآیند و در ضیافت زوج سالخوردهای شرکت می کنند که بر مرده ریگ روستای آبا و اجدادیشان خانه کردهاند. از این روست که باید گفت، «کبودان» خالی از سکنه هست، اما خالی از زندگی نیست! سالهاست که محیطبانهای منطقه عباسآباد این زوج سالخورده را میشناسند. زن و مردی که بیش از 70 بهار را پشت سرگذاشتهاند و بیش از 15 سال است که به کبودان بازگشتهاند تا به همان سبک و سیاق پدرانشان زندگی کنند. دیوارهای خشتی و کاهگلی خانههای مخروبه این روستا برای آنها یادآور خاطرات خوش گذشته است. اما ویژگی خاص این روستا که تاریخچه آن- به روایتی- به سه هزار سال قبل بازمیگردد، تنها به این بازماندگان نیست و چنان که گفتیم، میهمانان خاص کبودان هستند که این روستا را ویژه کردهاند. سرریز شدن گلههای کل و بز و میش وحشی از کوهها به این روستا(کبودان در دامنه کوههای عباسآباد و در دل یکی از مناطق کم نظیر حیاتوحش ایران قرار دارد) و همزیستیشان با این زن و مرد و خوردن علوفه از دست تنها بانوی این روستا، جلوهای بدیع از زیبایی است که هر روز و هر روز خلق میشود. صدای این زن در گوش این حیوانات وحشی چنان طنینی دارد که آنها مطمئن از امنیت خود با سرعت از کوه پایین میآیند تا ساعتی میهمان این خانواده مهربان باشند. داستان زندگی رجبعلی، هاجر و محمدرضا یزدانی(برادر هاجر که به این زوج پیوسته است) روایت انسانهایی است که غبار شهر را از آستین خود شسته و به اینجا آمدهاند تا به دور از هر گونه نشانی از ماشین و تکنولوژی- و حتی برق- در آرامشی بیبدیل زندگی کنند و میزبانی صلحآمیزشان با حیوانات وحشی، زبانزد همه محیطبانهای منطقه باشد.
از جهنم تا بهشت
با همان سادگی روستایی سخن میگوید. تنها بانوی روستای کبودان که هر روز میزبان و پذیرای دهها حیوانوحشی است. آمار همه آنها را بخوبی دارد و تک به تکشان را میشناسد، چنان که اگر یکی از آنها غایب باشد، بلافاصله پیگیر میشود. میگوید سالها در شهر زندگی کرده اما از 15 سال قبل به زادگاهش بازگشته و حالا در بهشت زندگی میکند. زندگی در جایی که از امکانات اولیه در آن خبری نیست دشوار و سخت است اما برای این زن و همسر و برادرش اینجا همان بهشت گمشدهای است که بیخبری در آن بهترین خبر است. هاجر یزدانی 70 بهار را پشت سرگذاشته است اما همچنان مثل یک شیرزن در کوه و کمر برای زندگی تلاش میکند. همه حیوانات وحشی این منطقه او را بخوبی میشناسند و هر روز با شنیدن صدای او از کوه سرازیر میشوند. میگوید: در خانهام همیشه به روی این حیوانات باز است و آنها هر روز صبح زود تا عصر در خانهام میهمان هستند و با غروب آفتاب دوباره به کوه بازمیگردند. هاجر از روزهایی گفت که برای زندگی به شهر آمد اما زندگی روستایی را به شهر ترجیح داد. من در این روستا به دنیا آمدم و همه آبا و اجداد ما در این روستا زندگی کردهاند. کبودان روستای ییلاقی و تاریخی است که فاصله زیادی تا شهر نایین دارد. وقتی چشم باز کردم خودم را در این روستا و در کنار مردم مهربان آن دیدم. 20 خانوار در این روستا زندگی میکردند و آثار تاریخی به جا مانده در اینجا حکایت از تاریخ کهن این منطقه دارد. روستای ما در دل کوه قرار دارد و از آب و برق و گاز و تلفن خبری نیست و حتی تلفن همراه نیز در این جا خط نمیدهد. در گذر زمان و با شدت یافتن کم آبی و از رونق افتادن کشاورزی کم کم اهالی روستا به شهرهای اطراف مهاجرت کردند و این روستا نیز به سرنوشت بسیاری از روستاها دچار شد.
من و همسرم در کنار 5 پسرم در این روستا مانده بودیم و همه فرزندانم را در اینجا به دنیا آوردم. اما شرایط سخت زندگی باعث شد تا ما نیز راه مهاجرت را در پیش بگیریم و برای چند سال به تهران بیاییم. منطقه نارمک تهران جایی بود که در آنجا زندگی میکردیم اما روح ما زنده نبود. هر روز خاطرات سالها زندگی و روزهای خوبی را که در روستا داشتیم با همسرم مرور میکردیم و افسوس میخوردیم. زندگی در شهر برای ما جهنم بود. همسرم خیاط بود و پیراهن دوزی میکرد. فرزندانم همگی ازدواج کردند و زندگی مستقلی را در پیش گرفتند. احساس میکردیم ریشه ما در روستا باقی مانده است و نمیتوانیم از این ریشه جدا شویم. 15 سال قبل مهمترین تصمیم زندگیمان را گرفتیم و دوباره به روستا بازگشتیم؛ روستایی که از سکنه خالی شده بود و دیگر خبری از خانوارهای آن نبود و بسیاری از خانههای آن هم خراب شده بودند. به هر خانه و درختی که نگاه میکردیم، خاطرات برای ما زنده میشد و احساس میکردیم به دوران جوانیمان بازگشتهایم. همه آبا و اجدادمان در قبرستان همین روستا دفن بودند و دلتنگیمان را با فاتحهای در کنار مزارشان برطرف میکردیم.
اینکه از همه جا بیخبر باشی برترین ویژگی زندگی در روستا است و اینجا خبری از ماشین و موبایل و وسایل رنگارنگ نیست. اینجا زندگی در سایه درختان و حیاتوحش آن جاری است. هاجر یزدانی هنوز هم مثل روزهای جوانی بوته علوفه را به دوش میکشد و برای دادن آن به حیوانات وحشی به دل کوه میرود. او از این همزیستی مسالمتآمیز اینگونه میگوید: وقتی همراه با همسرم به روستا بازگشتیم میدانستیم که زندگی سختی در پیش خواهیم داشت اما ما متعلق به همان روزهای سخت بودیم. حیاتوحش این منطقه بکر و منحصر به فرد است و گلههای قوچ، بز و میش در اینجا زندگی میکنند. روزهای اولی که به روستا بازگشتیم احساس کردیم این حیوانات پناهی ندارند و باید به آنها کمک کنیم و به همین دلیل سعی کردیم اعتماد آنان را جلب کنیم. بعد از مدتی آنها به ما نزدیک شدند و اکنون سالهاست که در کنار هم زندگی میکنیم. صبح زود گلههای آنها ازکوه سرازیر میشوند و به روستا و خانه ما می آیند و تا عصر میهمان ما هستند. در این مدت نیز برایشان علوفه و یونجههایی که محیطبان منطقه و اداره محیط زیست دراختیارمان قرار میدهد میریزم و با غروب آفتاب دوباره به کوه بازمیگردند. آنها به ما پناه آوردند و در این سالها هیچگاه به خوردن گوشت آنها فکر نکردم. همه آنها را میشناسم و اگر یکی از آنها کم شود متوجه میشوم. به خاطر خشکسالی سالهای اخیر غذای این حیوانات وحشی نیز کم شده است و به همین دلیل برای پیدا کردن غذا از کوه پایین میآیند. وقتی در کوه آنها را صدا میزنم با سرعت سرازیر میشوند بهطوری که نگران پرت شدن آنها از کوه میشوم. در این سالها هیچگاه اجازه ندادهام کسی آنها را شکار کند و اگر کسی قصد این کار را داشته باشد باید اول مرا با تیر بزند.
به خاطر وجود این حیوانات نمیتوانیم محصولات زیادی از زمین کشاورزی بهدست بیاوریم زیرا این حیوانات وحشی در کنار کبکها محصولات ما را میخورند ولی با وجود این هیچگاه مانع آنها نمیشویم. بودن در کنار این حیوانات بهترین لحظههای زندگی من است و در سفره غذای ما خبری از گوشت نیست و مایحتاج ضروریمان را با کمک چوپانهای منطقه تهیه میکنیم. در طول سال چند روزی برای دیدن فرزندان و نوههایمان به نایین و اصفهان میرویم و خیلی زود به روستا بازمیگردیم زیرا نمیتوانیم در شهر بمانیم. زندگی در روستا در کنار چیزهایی است که خدا داده است اما در شهر باید با چیزهایی که به دست انسان ساخته شده است زندگی کرد و شهر چیزی برای زندگی ندارد. همه این حیوانات مرا خیلی دوست دارند و به خاطر وجود محیطبانهای وظیفهشناس آنها در کمال امنیت در این منطقه زندگی میکنند. یکی از روزها یک شکارچی همراه همسرش به اینجا آمدند. مرد خانواده شکارچی بود و همسرش نیز گوشتهای شکار را در یخچال خانهشان قرار میداد و آن را طبخ میکرد. وقتی به اینجا آمدند از دیدن همزیستی مسالمتآمیز ما با این حیوانات متعجب شده بودند. وقتی همسر این شکارچی براحتی به این حیوانات نزدیک شد و عکس سلفی گرفت با پرخاش به همسرش از او خواست که شکار را متوقف کند و هیچگاه گوشت شکار را به خانه نیاورد.
اینجا خبری از بیماری نیست
محمدرضا یزدانی زندگیاش را به دیوارهای کاهگلی خانههای این روستا گره زده است. وقتی خبردار شد که خواهرش به همراه همسرش برای زندگی به روستا بازگشتهاند او نیز به جایی بازگشت که به آنجا تعلق داشت. میگوید 30 سال در معدن کار کردم و بعد از آن کار سخت و طاقتفرسا معنای واقعی زندگی را در زادگاهم پیدا کردهام. محمدرضا چند سالی از خواهرش کوچکتر است و با وجود آنکه همسر و فرزندانش در شهرستان زندگی میکنند اما ترجیح داد برای ادامه زندگی به این روستا بازگردد. میگوید: ما 5 خواهر و برادر بودیم که دو نفر از ما به رحمت خدا رفت و یکی از برادرانم نیز در انارک زندگی میکند. من سالها در معدن مس کار کردم و کمتر آفتاب را میدیدم. وقتی باخبر شدم که خواهرم و همسرش برای زندگی به روستا بازگشتهاند من هم به کنار آنها آمدم. همسرم نیز از اهالی همین روستا است و تنها به خاطر فرزندانمان نمیتوانست همراه من بیاید ولی هیچگاه مانع رفتن من نشد. زندگی واقعی هرکسی جایی است که به آنجا تعلق دارد و همه خاطرات و روزهای خوب زندگی من در این روستا رقم خورده است. بهدلیل کمبود آب، کشاورزی عملاً امکان پذیر نیست و ما تنها برای مصرف خودمان کشاورزی میکنیم. حضور ما برای این حیوانات امنیت به همراه داشت و آنها در آرامش به ما نزدیک میشوند و غذا میخورند. ما سه نفر تنها ساکنان باقیمانده این روستای ییلاقی هستیم و هنوز هم مثل گذشتهها شبها زیر نور فانوس مینشینیم و از روزهای خوب گذشته حرف میزنیم. در اینجا خبری از بیماری نیست و تا به امروز هیچگاه مریض نشدهایم و سلامتی بهترین ارمغان زندگی در این روستا است.
محیطبانهای بینام و نشان
محمد رضا حلوانی یکی از محیطبانهای اداره محیط زیست نایین است که از 15 سال قبل وظیفه محیطبانی در ارتفاعات عباسآباد و منطقه کبودان را برعهده دارد. او از نزدیک شاهد همزیستی مسالمتآمیز تنها اهالی باقیمانده روستای کبودان و حیوانات وحشی این منطقه است. او با تأکید بر اینکه آنها محیطبانهای بینام و نشانی هستند میگوید: سالهاست که آنها را میشناسم و به خاطر وجود آنها است که امنیت برای حیاتوحش این منطقه حاکم است. بسیاری از مسئولان و میهمانان آنها برای دیدن حیاتوحش به این منطقه میآیند واز نزدیک شاهد این همزیستی هستند. خانم و آقای یزدانی سالهاست که در این روستای خالی از سکنه زندگی میکنند و حتی وقتی قرار شد تا از طریق نصب فیبرهای نوری به آنها برق داده شود قبول نکردند زیرا معتقد بودند با آمدن برق پای انسانهای زیادی به اینجا باز میشود و حیاتوحش این منطقه به خطر میافتد. آنها هر وقت احساس میکنند ممکن است به خاطر وجود غریبهای این حیوانات به روستا نیایند یونجهها را به دوش کشیده و در کوهستان به این حیوانات میدهند. در زندگیشان هیچگاه محتاج کسی نیستند و مثل فرزندانشان از این حیوانات مراقبت میکنند. شاید بهترین راه برای قدردانی از تلاش آنها حمایتی است که اداره محیط زیست میتواند از آنها داشته باشد.
منبع: روزنامه ایران
رویداد۲۴-روستایی که در روزگار آبادانی «کبودان» نام داشت، این روزها گرچه مخروبه، اما روشن به چراغ میزبانی است. میزبان میهمانهایی که با طلوع آفتاب، از قلههای ارتفاعات عباسآباد [نایین] آرام آرام پایین میآیند و در ضیافت زوج سالخوردهای شرکت می کنند که بر مرده ریگ روستای آبا و اجدادیشان خانه کردهاند. از این روست که باید گفت، «کبودان» خالی از سکنه هست، اما خالی از زندگی نیست! سالهاست که محیطبانهای منطقه عباسآباد این زوج سالخورده را میشناسند. زن و مردی که بیش از 70 بهار را پشت سرگذاشتهاند و بیش از 15 سال است که به کبودان بازگشتهاند تا به همان سبک و سیاق پدرانشان زندگی کنند. دیوارهای خشتی و کاهگلی خانههای مخروبه این روستا برای آنها یادآور خاطرات خوش گذشته است. اما ویژگی خاص این روستا که تاریخچه آن- به روایتی- به سه هزار سال قبل بازمیگردد، تنها به این بازماندگان نیست و چنان که گفتیم، میهمانان خاص کبودان هستند که این روستا را ویژه کردهاند. سرریز شدن گلههای کل و بز و میش وحشی از کوهها به این روستا(کبودان در دامنه کوههای عباسآباد و در دل یکی از مناطق کم نظیر حیاتوحش ایران قرار دارد) و همزیستیشان با این زن و مرد و خوردن علوفه از دست تنها بانوی این روستا، جلوهای بدیع از زیبایی است که هر روز و هر روز خلق میشود. صدای این زن در گوش این حیوانات وحشی چنان طنینی دارد که آنها مطمئن از امنیت خود با سرعت از کوه پایین میآیند تا ساعتی میهمان این خانواده مهربان باشند. داستان زندگی رجبعلی، هاجر و محمدرضا یزدانی(برادر هاجر که به این زوج پیوسته است) روایت انسانهایی است که غبار شهر را از آستین خود شسته و به اینجا آمدهاند تا به دور از هر گونه نشانی از ماشین و تکنولوژی- و حتی برق- در آرامشی بیبدیل زندگی کنند و میزبانی صلحآمیزشان با حیوانات وحشی، زبانزد همه محیطبانهای منطقه باشد.
از جهنم تا بهشت
با همان سادگی روستایی سخن میگوید. تنها بانوی روستای کبودان که هر روز میزبان و پذیرای دهها حیوانوحشی است. آمار همه آنها را بخوبی دارد و تک به تکشان را میشناسد، چنان که اگر یکی از آنها غایب باشد، بلافاصله پیگیر میشود. میگوید سالها در شهر زندگی کرده اما از 15 سال قبل به زادگاهش بازگشته و حالا در بهشت زندگی میکند. زندگی در جایی که از امکانات اولیه در آن خبری نیست دشوار و سخت است اما برای این زن و همسر و برادرش اینجا همان بهشت گمشدهای است که بیخبری در آن بهترین خبر است. هاجر یزدانی 70 بهار را پشت سرگذاشته است اما همچنان مثل یک شیرزن در کوه و کمر برای زندگی تلاش میکند. همه حیوانات وحشی این منطقه او را بخوبی میشناسند و هر روز با شنیدن صدای او از کوه سرازیر میشوند. میگوید: در خانهام همیشه به روی این حیوانات باز است و آنها هر روز صبح زود تا عصر در خانهام میهمان هستند و با غروب آفتاب دوباره به کوه بازمیگردند. هاجر از روزهایی گفت که برای زندگی به شهر آمد اما زندگی روستایی را به شهر ترجیح داد. من در این روستا به دنیا آمدم و همه آبا و اجداد ما در این روستا زندگی کردهاند. کبودان روستای ییلاقی و تاریخی است که فاصله زیادی تا شهر نایین دارد. وقتی چشم باز کردم خودم را در این روستا و در کنار مردم مهربان آن دیدم. 20 خانوار در این روستا زندگی میکردند و آثار تاریخی به جا مانده در اینجا حکایت از تاریخ کهن این منطقه دارد. روستای ما در دل کوه قرار دارد و از آب و برق و گاز و تلفن خبری نیست و حتی تلفن همراه نیز در این جا خط نمیدهد. در گذر زمان و با شدت یافتن کم آبی و از رونق افتادن کشاورزی کم کم اهالی روستا به شهرهای اطراف مهاجرت کردند و این روستا نیز به سرنوشت بسیاری از روستاها دچار شد.
من و همسرم در کنار 5 پسرم در این روستا مانده بودیم و همه فرزندانم را در اینجا به دنیا آوردم. اما شرایط سخت زندگی باعث شد تا ما نیز راه مهاجرت را در پیش بگیریم و برای چند سال به تهران بیاییم. منطقه نارمک تهران جایی بود که در آنجا زندگی میکردیم اما روح ما زنده نبود. هر روز خاطرات سالها زندگی و روزهای خوبی را که در روستا داشتیم با همسرم مرور میکردیم و افسوس میخوردیم. زندگی در شهر برای ما جهنم بود. همسرم خیاط بود و پیراهن دوزی میکرد. فرزندانم همگی ازدواج کردند و زندگی مستقلی را در پیش گرفتند. احساس میکردیم ریشه ما در روستا باقی مانده است و نمیتوانیم از این ریشه جدا شویم. 15 سال قبل مهمترین تصمیم زندگیمان را گرفتیم و دوباره به روستا بازگشتیم؛ روستایی که از سکنه خالی شده بود و دیگر خبری از خانوارهای آن نبود و بسیاری از خانههای آن هم خراب شده بودند. به هر خانه و درختی که نگاه میکردیم، خاطرات برای ما زنده میشد و احساس میکردیم به دوران جوانیمان بازگشتهایم. همه آبا و اجدادمان در قبرستان همین روستا دفن بودند و دلتنگیمان را با فاتحهای در کنار مزارشان برطرف میکردیم.
اینکه از همه جا بیخبر باشی برترین ویژگی زندگی در روستا است و اینجا خبری از ماشین و موبایل و وسایل رنگارنگ نیست. اینجا زندگی در سایه درختان و حیاتوحش آن جاری است. هاجر یزدانی هنوز هم مثل روزهای جوانی بوته علوفه را به دوش میکشد و برای دادن آن به حیوانات وحشی به دل کوه میرود. او از این همزیستی مسالمتآمیز اینگونه میگوید: وقتی همراه با همسرم به روستا بازگشتیم میدانستیم که زندگی سختی در پیش خواهیم داشت اما ما متعلق به همان روزهای سخت بودیم. حیاتوحش این منطقه بکر و منحصر به فرد است و گلههای قوچ، بز و میش در اینجا زندگی میکنند. روزهای اولی که به روستا بازگشتیم احساس کردیم این حیوانات پناهی ندارند و باید به آنها کمک کنیم و به همین دلیل سعی کردیم اعتماد آنان را جلب کنیم. بعد از مدتی آنها به ما نزدیک شدند و اکنون سالهاست که در کنار هم زندگی میکنیم. صبح زود گلههای آنها ازکوه سرازیر میشوند و به روستا و خانه ما می آیند و تا عصر میهمان ما هستند. در این مدت نیز برایشان علوفه و یونجههایی که محیطبان منطقه و اداره محیط زیست دراختیارمان قرار میدهد میریزم و با غروب آفتاب دوباره به کوه بازمیگردند. آنها به ما پناه آوردند و در این سالها هیچگاه به خوردن گوشت آنها فکر نکردم. همه آنها را میشناسم و اگر یکی از آنها کم شود متوجه میشوم. به خاطر خشکسالی سالهای اخیر غذای این حیوانات وحشی نیز کم شده است و به همین دلیل برای پیدا کردن غذا از کوه پایین میآیند. وقتی در کوه آنها را صدا میزنم با سرعت سرازیر میشوند بهطوری که نگران پرت شدن آنها از کوه میشوم. در این سالها هیچگاه اجازه ندادهام کسی آنها را شکار کند و اگر کسی قصد این کار را داشته باشد باید اول مرا با تیر بزند.
به خاطر وجود این حیوانات نمیتوانیم محصولات زیادی از زمین کشاورزی بهدست بیاوریم زیرا این حیوانات وحشی در کنار کبکها محصولات ما را میخورند ولی با وجود این هیچگاه مانع آنها نمیشویم. بودن در کنار این حیوانات بهترین لحظههای زندگی من است و در سفره غذای ما خبری از گوشت نیست و مایحتاج ضروریمان را با کمک چوپانهای منطقه تهیه میکنیم. در طول سال چند روزی برای دیدن فرزندان و نوههایمان به نایین و اصفهان میرویم و خیلی زود به روستا بازمیگردیم زیرا نمیتوانیم در شهر بمانیم. زندگی در روستا در کنار چیزهایی است که خدا داده است اما در شهر باید با چیزهایی که به دست انسان ساخته شده است زندگی کرد و شهر چیزی برای زندگی ندارد. همه این حیوانات مرا خیلی دوست دارند و به خاطر وجود محیطبانهای وظیفهشناس آنها در کمال امنیت در این منطقه زندگی میکنند. یکی از روزها یک شکارچی همراه همسرش به اینجا آمدند. مرد خانواده شکارچی بود و همسرش نیز گوشتهای شکار را در یخچال خانهشان قرار میداد و آن را طبخ میکرد. وقتی به اینجا آمدند از دیدن همزیستی مسالمتآمیز ما با این حیوانات متعجب شده بودند. وقتی همسر این شکارچی براحتی به این حیوانات نزدیک شد و عکس سلفی گرفت با پرخاش به همسرش از او خواست که شکار را متوقف کند و هیچگاه گوشت شکار را به خانه نیاورد.
اینجا خبری از بیماری نیست
محمدرضا یزدانی زندگیاش را به دیوارهای کاهگلی خانههای این روستا گره زده است. وقتی خبردار شد که خواهرش به همراه همسرش برای زندگی به روستا بازگشتهاند او نیز به جایی بازگشت که به آنجا تعلق داشت. میگوید 30 سال در معدن کار کردم و بعد از آن کار سخت و طاقتفرسا معنای واقعی زندگی را در زادگاهم پیدا کردهام. محمدرضا چند سالی از خواهرش کوچکتر است و با وجود آنکه همسر و فرزندانش در شهرستان زندگی میکنند اما ترجیح داد برای ادامه زندگی به این روستا بازگردد. میگوید: ما 5 خواهر و برادر بودیم که دو نفر از ما به رحمت خدا رفت و یکی از برادرانم نیز در انارک زندگی میکند. من سالها در معدن مس کار کردم و کمتر آفتاب را میدیدم. وقتی باخبر شدم که خواهرم و همسرش برای زندگی به روستا بازگشتهاند من هم به کنار آنها آمدم. همسرم نیز از اهالی همین روستا است و تنها به خاطر فرزندانمان نمیتوانست همراه من بیاید ولی هیچگاه مانع رفتن من نشد. زندگی واقعی هرکسی جایی است که به آنجا تعلق دارد و همه خاطرات و روزهای خوب زندگی من در این روستا رقم خورده است. بهدلیل کمبود آب، کشاورزی عملاً امکان پذیر نیست و ما تنها برای مصرف خودمان کشاورزی میکنیم. حضور ما برای این حیوانات امنیت به همراه داشت و آنها در آرامش به ما نزدیک میشوند و غذا میخورند. ما سه نفر تنها ساکنان باقیمانده این روستای ییلاقی هستیم و هنوز هم مثل گذشتهها شبها زیر نور فانوس مینشینیم و از روزهای خوب گذشته حرف میزنیم. در اینجا خبری از بیماری نیست و تا به امروز هیچگاه مریض نشدهایم و سلامتی بهترین ارمغان زندگی در این روستا است.
محیطبانهای بینام و نشان
محمد رضا حلوانی یکی از محیطبانهای اداره محیط زیست نایین است که از 15 سال قبل وظیفه محیطبانی در ارتفاعات عباسآباد و منطقه کبودان را برعهده دارد. او از نزدیک شاهد همزیستی مسالمتآمیز تنها اهالی باقیمانده روستای کبودان و حیوانات وحشی این منطقه است. او با تأکید بر اینکه آنها محیطبانهای بینام و نشانی هستند میگوید: سالهاست که آنها را میشناسم و به خاطر وجود آنها است که امنیت برای حیاتوحش این منطقه حاکم است. بسیاری از مسئولان و میهمانان آنها برای دیدن حیاتوحش به این منطقه میآیند واز نزدیک شاهد این همزیستی هستند. خانم و آقای یزدانی سالهاست که در این روستای خالی از سکنه زندگی میکنند و حتی وقتی قرار شد تا از طریق نصب فیبرهای نوری به آنها برق داده شود قبول نکردند زیرا معتقد بودند با آمدن برق پای انسانهای زیادی به اینجا باز میشود و حیاتوحش این منطقه به خطر میافتد. آنها هر وقت احساس میکنند ممکن است به خاطر وجود غریبهای این حیوانات به روستا نیایند یونجهها را به دوش کشیده و در کوهستان به این حیوانات میدهند. در زندگیشان هیچگاه محتاج کسی نیستند و مثل فرزندانشان از این حیوانات مراقبت میکنند. شاید بهترین راه برای قدردانی از تلاش آنها حمایتی است که اداره محیط زیست میتواند از آنها داشته باشد.
برق رسانی خورشیدی به دو روستای محروم در خور و بیابانک
به گزارش خبرگزاری صداوسیما مرکز اصفهان، فرماندار شهرستان خوروبیابانک گفت: با هزینه ۶۰۰میلیون ریالی چهار پنل خورشیدی در روستاهای عروسان و محمد آباد کوره گز نصب شد.
علی استوار با اشاره به اینکه این دو روستا پیش از این برای روشنایی از چراغ های نفتی استفاده می کردند افزود: دو پنل در روستای عروسان و دو پنل در روستای محمد آباد کوره گز نصب شده است.
وی اضافه کرد: با اجرای این طرح 15خانوار ساکن در این دو روستا از نعمت روشنایی بهره مند شدند.
این دو روستا در دشت کویر و در 65کیلومتری خور و بیابانک واقع است.
حادثه در معدن خمرود زرند
به گزارش خبرگزاری صدا وسیما بیب الله خنجری فرماندار زرند گفت: در این حادثه عصر امروز، یک نفر از مهندسین معدن جان خود را از دست داد و دو نفر دیگر مصدوم شدند و به بیمارستان انتقال یافتند.
فرماندار زرند افزود: علت وقوع حادثه در دست بررسی است.
به گزارش انارک نیوز:
حادثه در معدن خمرود زرند
پس از خاموش شدن آتش سرپرست کارگاه به منظور سرکشی داخل کارگاه می شود که به دلیل وجود دود و گاز دچار مسمومیت و خفگی می شود.
@AnarakNews
حبیب الله خنجری، فرماندار زرند گفت: عصر امروز در اثر حادثه Incident آتش سوزی در معدن_خمرود زرند سرپرست کارگاه، مهندس احمدی در طی این حادثه جان خود را از دست داد و 2 نفر نیز زخمی شدند.
@AnarakNews
چوپانان آباد :طبق شنیده ها متأسفانه گویا مهندس احمدی انارکی هستند و به احتمال زیاد پیکر آن مرحوم به انارک منتقل می شود در صورت صحت این خبر این مصیبت را به خانواده داغدیده تسلیت عرض می نمائیم

علاقه مندان میتوانند چکیده مقالات خود را تا دهم تیر و مقالات را تا 20 مرداد به دبیر خانه همایش واقع در اصفهان –خیابان سلمان فارسی (مشتاق دوم ) ساختمان شماره 3 استانداری ارسال یا برای کسب اطلاعات بیشتر به سایت http://www.isfahancht.ir مراجعه کنند
همایش گویش های محلی استان اصفهان 16 شهریور 96 در شهرستان نایین ، شهر تاریخی انارک ،سالن ورزشی شهرداری انارک برگزار خواهد شد.