·
·
عجایبی از مخوفترین جای ایران؛
راز کویر
جن چیست؟/ از موجودات ماورائی تا کاروانهای مخوف+ تصاویر
کویرنوردان میدانند اگر بخواهند خطرناکترین
کویرهای دنیا را طی کنند باید به ایران سفر کنند و البته اگر به دنبال خطرناکترین
کویر هستند باید به ریگ جن سفر کنند.
گروه اجتماعی خبرگزاری آنا- ملیحه محمودخواه؛ ریگ جن یا مثلث برمودای
ایران یکی از خطرناکترین مناطق کویری ایران است که محلیها به آن کویر ارواح میگویند.
منطقهای نفرینشده که هرکسی به آن پا گذاشته زنده از آن بیرون نمیآید. محلیها
میگویند در وسط این کویر جنگلی وجود دارد که اگر کسی بتواند به آن برسد به ثروت
زیادی میرسد اما تابهحال کسی نتوانسته است این جنگل انبوه را ببیند.
عبور از این محدوده دل شیر میخواهد و جسارت! علیرضا کریم آنقدر این مسیر را خوب میشناسد که به بلدی ماهر تبدیلشده است. جزء به جزء این کویر را میشناسد و زیروبم آنجا را رصد کرده است. امدادگری را هم خوب میداند و در کشور هم مقام کسب کرده است
.
کریم در توضیح این منطقه به خبرنگار آنا میگوید: ریگ جن از غرب پارک ملی کویر در گرمسار شروع میشود و شامل مناطقی ازجمله جنوب گرمسار، جنوب سمنان، شرقیترین قسمت جاده جندق - دامغان است و به انارک و نخلک ختم میشود. این منطقه شبیه یک چندضلعی و تقریباً شبیه مثلث است که دو ضلع آن خیلی بزرگترند.
وی توضیح میدهد که در این محدوده
رودخانههای شورآب وجود دارد که با بارندگی از آب پر میشود. در تابستان خشک شده
و بهصورت گل باقی میماند و دو باتلاق بزرگ را که عبور از آنها غیرممکن است
ایجاد میکند.
این کویرنورد که این بیابان را هم
پیاده و هم با خودرو و هم با بالگرد طی کرده است، میگوید: تمام سرزمین ریگ جن
کویر و بیابان است و سکونتی در آن وجود ندارد. حیوانات وحشی بهندرت در آن پیدا میشوند
و ازآنجاکه آب کم است و اگر هم باشد شور است، تنها بوتههای طاق در آن دیده میشوند
و در این فاصله خیلی بزرگ هیچ گیاهی دیده نمیشود.
ماسهبادیهای خطرناک
در جنوب این مثلث ماسهبادیهایی
وجود دارد که از آنها تپههای بزرگی به وجود آمده است که بهصورت رشتههای دنبالهدار
پشت سر هم صف شدهاند که به آنها دیواره میگویند. فاصله بین دیوارهها را کوچه
میگویند که هر کوچه بین ۳۰ تا ۴۰ کیلومتر امتداد پیدا میکند تا
به دم ریگ برسد. در آنجا تلماسههایی که عبور از آنجا با ماشین سخت است، وجود
دارد.
کریم توضیح میدهد که عبور پیاده
از این کویر بهسختی امکانپذیر است اما ناممکن نیست. پیاده در صورتی میتوان از
این مسیر عبور کند که امکانات کافی همراه کویرنورد باشد. اگر کسی قصد عبور از این
محدوده را داشته باشد باید قبل از حرکت امکانات را در آنجا بارگذاری کرده باشد.
البته بیشتر از ۹۹ درصد از افرادی که این مسیر را
طی کردهاند پشتیبان داشتهاند.
وی زمان پیمایش را بیشتر در فصل
زمستان امکانپذیر میداند و ادامه میدهد: دریکی دو سال گذشته که خشکسالی وجود
داشت امکان پیمایش بیشتر بود اما امسال به خاطر بارندگیها این کار امکانپذیر
نیست و گروههای کویرنورد با پهپاد فیلم و عکس گرفته و نقشه توپوگرافی تهیه و با
انتخاب مسیر آنجا را طی میکنند.
باتلاقهایی که شما را به سمت خودش میکشد
ساختار ریختشناسی کویر و بیابان
در ریگ جن به شکلی است که در برخی مناطق درههای عمیقی وجود دارد. درهها امکان
عبور و ورود ماشین ندارند. رودخانههای شور سنگبستر زمین شدند و با یک بارندگی آب
راه میافتد و در آنها جمع شده و باتلاق ایجاد میکنند، حضور در آنجا بسیار
خطرناک است.
در سالهای گذشته منطقهای در
جنوب سمنان تا گرمسار علامتگذاری شده بود و شترها از این منطقه وارد کویر میشدند
و از آنجا به کاشان و اصفهان میرفتند. او پیشازاین نیز این مسیر را طی کرده و به
اصفهان رفته بود اما مسیر برگشت را از این مسیر عبور نکرد و تا پیش از آنکسی
سابقه حضور در ریگ جن را نداشته است. چوپانها و شتردارها که در این قسمت زندگی میکنند
تا ۷۰ و ۸۰ کیلومتری این محدوده هم رفتهاند اما جلوتر از آن به دلیل خطراتی
که وجود دارد امکانپذیر نیست.
آیا ریگ جن، واقعاً جن دارد؟
کریم میگوید: دلیل اصلی نامگذاری
این منطقه، مبهم بودنش است. افراد زیادی از این منطقه عبور کردهاند، بهعنوانمثال
جهانگرد و کویرشناس معروف دکتر 'آلفونس گابریل' از این منطقه رد شده است. اما
داستان و تخیلات در مورد ریگ جن فراوان است. معمولاً انسانها راجع به موهومات و
چیزهای دستنیافتنی تخیل و افسانه درست میکنند و این تخیلات را پرورش میدهند و
در جایی که اطلاعات ندارند دچار ترس از مجهولات میشوند.
وی ادامه میدهد: زمانی که فردی
وارد کویر میشود و در کویر تنها میماند اوهام به سراغ او میآیند این اتفاق برای
هرکسی که وارد کویر شده است رخداده است و هیچکس نمیتواند ادعا کند که چنین
شرایطی را تجربه نکرده است. تنهایی در کویر سبب میشود فرد خیال کند که مدام کسی
پشت سرش در حال حرکت است صدای پای کاروان میشنود، صدای روشن شدن آتش یا صدای آب
از اوهامی است که در کویر آن را حس میکند. عدهای بدون اطلاعات وارد کویر میشوند،
موبایل ندارند، پوشاک و کیسهخواب مناسب ندارند و میخواهند مسیری را در کویر طی
کنند. این افراد بیشتر دچار اوهام میشوند؛ در گذشتهها این خیالات در بازتعریف به
اژدهای بزرگی تبدیل میشد و تمام اینها ناشی از ترس و عدم شناخت منطقه است.
علت اوهام در ریگ جن چیست؟
این ماجراجو در ادامه توضیح میدهد:
صدایی که باد در شنها به وجود میآورد و در گوشه و کنار تپهها ایجاد میکند،
بسیار وهمانگیز و گاهی شورانگیز است. گاهی صدای شیهه اسب و یا ناله اسب ایجاد میشود.
گاهی گمان میکنی صدای یک نفر در تپه میآید اما وقتی برمیگردی و پشت سرت را نگاه
میکنی چیزی نمیبینی. این ندیدنها فرد را به وجود موجودات ماوراءطبیعی مجاب میکنند.
داستان در این مورد زیاد درست میشود یکی از دوستان کویرگردم برایم تعریف میکرد
که عدهای به سراغ او آمده و او را به قلعه سیاهی بردند و در آنجا موجوداتی که آدم
نبودند او را درون چاهی انداختند اما گروهی واسطه شدند او را نجات دادند و وقتی
توانسته از درون قلعه فرار کند دیگر اثری از آن قلعه نبوده است. اینها همه اوهام
است و توهمی است که فرد در کویر دچار آن میشود. حتی یکبار با تعدادی از دوستان
در کویر گیر افتادیم و خارج کردن ماشین از باتلاق زمان زیادی از ما برد باوجودآنکه
زمستان بود و دید نداشتیم قرار شد شب چادر بزنیم و فردا دوباره مسیر را برگردیم
یکی از دوستان که برای اولین بار به کویر آمده بود از خوابیدن در چادر سرباز زد و
قرار شد در داخل ماشین بخوابد اما نیمههای شب دستش را بوق گذاشت و چند بار آن را
به صدا درآورد وقتی خودمان را به او رساندیم وحشت کرده بود و میترسید و میگفت
پیرمردی را دیده که اطراف ماشین پرسه میزند درحالیکه میدانستیم او خیال کرده
اما تلاش کردیم به او آرامش دهیم بگوییم که ما ازآنجا رد شدهایم و ترسش بیدلیل
است.
جاذبههای کویر به ترس آن میچربد
کریم معتقد است که جاذبههای کویر
بسیار بیشتر از ترسهای آن است زیرا کویر جایی است که میتوانید با خودتان خلوت
کنید حتی برای خودتان معیارسنجی کنید و کارهای خوب و بدتان را روی ترازوی سنجش
قرار دهید. در شهر تمرکزتان را از دست میدهید و امکان چنین کاری وجود ندارد در کویر
آسمان تا افق ادامه دارد و این فضا ستارهها، سکوت کویر، کهکشان راه شیری و وسعتش
این فرصت را به تو میدهد که با خودتان خلوت کنید. اما اوهام نیز از مضرات کویر
است نمیتوان منکر موجودات ماوراءالطبیعه شد اما باید گفت این موجودات به سراغ
کسانی میروند که به دنبال آنها هستند. نیازی هم به بیابان نیست در همین شهر نیز
افرادی وجود دارند که با اجنه در ارتباط هستند.
راه عبور از ریگ جن وجود دارد؟
کنار باتلاقهای خیلی وسیع
مسیرهایی وجود دارد که میتوان از کنار آنها عبور کرد. در برخی از فصول با یک
باران کوچک شنزارها به گل تبدیل میشوند. آب گل بخار نمیشود و روی آن براثر تابش
آفتاب خشکشده اما دوغاب گل در زیر آن همچنان وجود دارد به همین دلیل اگر کسی با
این مسیرها آشنا نباشد در آن گرفتار میشود.
کریم با روش فرانسوی از این کویر
عبور کرده است؛ خودش میگوید: در روش فرانسوی طول پیمایش به چند قسمت مختلف تقسیم
میشود و در این نقاط از قبل، وسایل دسترسی گذاشته میشود. این منطقه دارای ماسههای
روان است و به دلیل اینکه کمتر موجودی در آن پیدا میشود، همزمان با عبور باد
صدای عجیبی به گوش میرسد. وسعت زیادی دارد و همه این موضوعات به مجهول بودن آن
افزوده است.
این راهبلد کویر ادامه میدهد:
عبور از ریگ جن با ماشین، حداقل به چهار تا پنج روز زمان نیاز دارد و پیاده ۱۰ تا ۱۲ روز طول میکشد.
وی به کسانی که دوست دارند این
مسیر را طی کنند توصیه میکند: اگر کسی توانمندی لازم را داشته باشد، میتواند به
ریگ جن برود. اما سفر امن به این منطقه نیاز به امکاناتی از قبیل موبایل ماهوارهای،
دستگاه GPS و حتی بالگرد برای نظارت بر فعالیت و سلامتی
گروه دارد.
وی ادامه میدهد: ترس دو گونه است
یکی ترس از مجهولات و دیگری ترس از عدم قدرت و توانمندی است. گاهی نمیدانیم که با
چه مسائلی روبهرو هستیم مثلاینکه در تاریکی ترس از ناشناختهها وجود دارد اما
ترس از عدم قدرت مثل آنوقتی است که در یک باغ میدانیم شیری وجود دارد قطعاً اگر
با آن روبهرو شویم از ترس زهرهترک میشویم اما وقتی تفنگی در دست داشته باشیم
این ترس کاهش پیدا میکند. کویر هم مانند همین است. وقتی شما شناخت مناسبی از کویر
داشته باشید و با تجهیزات کامل برای کویرنوردی اقدام کنید جایی برای ترس وجود
ندارد و میتوانید بر مشکلات آن فائق آیید.
این کویرنورد معتقد است اگر علاقه
به کویرنوردی داریم اما تابهحال چنینی سفری را انجام ندادید نباید بیگدار به آب
بزنید این سفر شدنی است اما باید با دقت و وسواس خاصی انجام شود. باید به وضع هوا
نیز توجه داشت، بهعنوانمثال در روزهایی که طوفان است اصلاً نباید به این منطقه
سفر کرد و حتماً باید قبل از سفر، مسئولان محلی را در جریان سفر به ریگ جن گذاشت.
وی ادامه میدهد: اختلاف دمای روز
و شب در این منطقه بالا است و گاهی به ۲۵ درجه میرسد و این موضوع را هم باید در نظر گرفت البته اگر بنا
دارید به ریگ جن بروید حتماً باید توان راه رفتن داشته باشید.
آغاز مرمت و بازسازی بزرگترین روستای بومگردی کشور
شرکت پتاس خور و بیابانک مرمت و بازسازی روستای کمال آباد بزرگترین روستای بومگردی کشور را برای توسعه گردشگری در این شهرستان آغاز کرد.
به گزارش خبرگزاری صداوسیما مرکز اصفهان؛ مدیرعامل مجتمع پتاس خور و بیابانک گفت:این روستا با مساحت 24هکتار در 5کیلومتری شرق خور و بیابانک واقع شده که تا سال آینده به یکی از بزرگترین روستاهای بومگردی ایران تبدیل می شود.
علی علوی اعتبار اولیه مرمت و بازسازی این روستا را بیش از ده میلیارد ریال بیان کردو افزود: قدمت این روستا به بیش از 300سال پیش باز می گردد که به علت داشتن خانه های قدیمی و تاریخی، نخلستان، نیزار، قنات آب و قرار گرفتن در حاشیه کوهستان و مجاورت دریاچه نمکی ظرفیت لازم برای تبدیل شدن به منطقه گردشگری را دارد.
وی گفت: این شرکت در مرحله اول مرمت و بازسازی این روستا، احیای بافتهای قدیمی، محوطه و کف سازی و ساخت 30 اتاق بومگردی را در دستور کار قرار داده است.
پیش بینی می شود با بازسازی این روستا سالانه بیش از هزاران گردشگر داخلی و خارجی از این امکانات گردشگری استفاده کنند.
دعوتنامه اهالی چوپانان در جلسه هم اندیشی و مشارکت در اجرای طرحهای منابع طبیعی




مسعود زرفشانی- اصفهان امروز: احتمالاً هرکسی نامی از کویر ریگ جن شنیده باشد، میداند که در این منطقه تقریباً هیچ جنبدهای وجود ندارد و شاید برای همین هم هست که نامش را ریگ جن گذاشتهاند. ترس از این منطقه به شکلی بین مردم جاافتاده که لقب مثلث برمودا ایران را به آن دادهاند؛ یعنی هرکسی رفته است دیگر برنگشته است. اما افکار و اعتقاد انسان بالاخره زمانی شکسته میشود و همه میفهمند که قضیه اصلاً ازاینقرار نبوده است و ماسالها فقط اسیر حرفهای خودمان بودهایم. حال دو نفر از آفرودسوران و کویر نوردان اصفهانی برای نخستین بار خرافات درباره ریگ جن را شکسته و ثابت کردهاند که میتوان در این منطقه سه چهار روز زندگی کرد و دستآخر هم سالم ازآنجا بیرون آمد.
اردلان کیوانی و پوریا رهنمایی هنگامیکه تصمیم میگیرند عرض کویر ریگ جن را طی کنند با مخالفتهای بسیاری روبرو میشوند. مخالفتهایی هم از جنس نگرانی و گاهی هم از جنس رقابت. اما این دو نفر پس از کلنجارهای بسیار سرانجام صبح 24 آذرماه دل به جاده میزنند و سه روز بعد هم صحیح و سالم به خانه برمیگردند تا نخستین کسانی باشند که در طول تاریخ کویر نوردی ایران توانستهاند طلسم مثلث برمودای ایران را بشکنند.
حال بقیه ماجرا را از زبان اردلان کیوانی میخوانید:
اردلان کیوانی الان چکار میکند؟
من کارشناس ارشد راه و ترابری دارم و هماکنون مدرس دانشگاه هستم. مدتی هم رئیس کمیته خودروهای دو دیفرانسیل هیئت موتورسواری و اتومبیلرانی استان اصفهان بودم.
چه شد که به فکر این کار افتادید؟
سالهاست که روی این منطقه کار میکنیم و روی آن اشراف داریم. چند سالی بود که قصد این کار را داشتم که امسال به همت چند تن از دوستان ازجمله پوریا رهنمایی (هم نورد من)، محمد جعفر زاده، علیرضا فروزان و خیلی از دوستان همگروهی شرایط مهیا شد و در آذرماه این کار صورت گرفت و تقریباً میتوان گفت رکوردی بود که ثبت شد.
هدفتان چه بود؟
راستش هدف خاصی نداشتیم. بیشتر برای دل خودمان این کار را کردیم. نه برای ثبت رکورد یا هر چیز دیگری.
درباره مسیر بگویید.
از مسیر انارک به سمت دشت دیپلم (دشت دیپلم را حمید بریری که از اساتید ما هستند، با این اسم نامگذاری کردند. این منطقه مرکز ریگ جن است) رفتیم. ما تا این منطقه پیشروی کرده و بعد به سمت شرق (جندق) حرکت کردیم. این مسیر از دم ریگ میگذرد. بعد از انارک و از طریق جاده تالمسی و بعد از گذشتن از روستاهای عشین و بابا خالد وارد منطقه دم ریگ شده و آن را رد کردیم. پس از حدود کمتر از سه روز به جندق رسیدیم. این مسیر تقریباً، حدود 370-380 کیلومتر است.
درباره ریگ جن بیشتر بگویید.
منطقه ریگ جن، به مثلث برمودای ایران معروف است. جایی که افراد محلی حتی شترهایشان را هم آنجا نمیبرند. این منطقه هیچگونه پوشش گیاهی ندارد. همچنین در بین عوام روایت است که آنجا جن دارد یا شوم است. بهعلاوه باتلاق گلی و شنی دارد که البته بسته به فصل، ممکن است با باتلاق گلی برخورد داشته باشید. این منطقه، بکر و خاص است و سفر به این آنجا، به کسانی که اطلاعات و تجربه نداشته باشد توصیه نمیشود.
ماشینتان چه بود؟ چه تجهیزاتی آماده کرده بودید؟
برای این سفر ما یک خودروی لندکروز FJ45 (معروف به 2F وانت) را تجهیز کردیم. با تجهیزاتی از قبیل وینچ قوی، پرژکتور، منبع آب 80 لیتری، گالنهای سوخت به ظرفیت حدوداً 80 لیتر (4 گالن)، برق 220 ولت، پمپ باد، تجهیزات موردنیاز برای تعمیر موتور و خودرو، لوازم یدک، موتوربرق، موتور جوش، فرز، دریل، گیره و مابقی وسایل تصمیم به این سفر گرفتیم.
بدون تردید هیچکس دیگری غیر از شما آنجا نبوده. ترس نداشتید؟
اتفاقاً چرا. روز دوم سفر، من دچار وهم شدم. بهطوریکه به پوریا گفتم بحث را عوض کن تا ذهنیت من عوض شود. اما در کل سفر خوبی بود و راحت انجامش دادیم. بهعلاوه اینکه در تاریخی که ما سفر را انجام دادیم هیچ ماشینی در منطقه ندیدیم. بهتر است بدانید که پمپبنزین انارک حالت بیس کمپ دارد. گروههای آفرودی که سفرهای کویری میروند، اگر بخواهند وارد منطقه انارک شوند، آنها را در پمپبنزین میبینیم. ولی متأسفانه در آن تاریخ حتی در جاده هم ماشین کسی را ندیدیم چه برسد به آنکه بدانیم داخل منطقه کسی هست یا نه.
از اصفهان کسی میدانست شما دارید به ریگ جن میروید؟
بله. یک تیم مجهز پشتیبان در اصفهان داشتیم که شامل لوازم فروش، مکانیک ماشین (نصر)، علی فروزان که سیستم مسیریابی را کار میکنند، طباییان، برادرم و تعدادی از دوستان. اینها کسانی بودند که میتوانستیم روی کمکهایشان حساب کنیم. علاوه بر آن ما دستگاه جیپیاس داشتیم، موبایل ماهوارهای هم داشتیم که اگر در نقطهای مشکلی پیشآ مد بتوانیم تماس گرفته و لوکشین و مختصات منطقهای که هستیم را ارسال کنیم.
همسفرتان چطور قبول کرد با شما بیاید؟
خب این سفر خطرناک بود. من حتی از پوریا هم که مرا همراهی میکرد، تعهد محضری گرفته بودم. چراکه اصلاً یکی از شرایط این سفر رضایتنامه محضری بود تا اگر اتفاقی افتاد برای کسی مشکلی به وجود نیاید.
لطفاً درباره سفرتان جزییات بیشتری بگویید.
ما پنجشنبه 24 آذر، ساعت 9 اصفهان را ترک کردیم. ساعت 1 بعدازظهر به انارک رسیدیم، بنزین زده و ناهار خوردیم. ساعت 2 بعدازظهر دوباره حرکت کردیم و از جاده تالمسی وارد منطقه حفاظتشده کوه بزرگی شده و پسازآن تقاطع روستای عشین و زوار را رد کردیم. بالاتر از این منطقه آبشخوری به نام بابا خالد هست که بعدازظهرها محل تجمع شترها است. بابا خالد را هم طی کردیم و حدود ساعت پنج و ربع به ابتدای ریگ جن رسیدیم و آنجا کمپ کردیم. صبح فردا پس از صرف صبحانه و جمعکردن وسایل، ساعت 8 دوباره راه افتادیم. حدود ساعت 12:30 به تابلوی دشت دیپلم رسیدیم. لازم میدانم تا از حمید بریری تشکر کنم. ایشان واقعاً حرفهای هستند، چه ازنظر فنی و کار کردن در کویر، چه ازنظر اخلاق. ما عکسی از ایشان تهیه کردیم و آن را پای علم (تابلو) دیپلم، قراردادیم. چراکه این علم را خود آقای بوریری بناکردهاند.
بعد از علم دیپلم؟
بهطرف جندق حرکت کردیم و بعد از حدود سه روز دوباره به آسفالت رسیدیم و به سمت اصفهان آمدیم. کل سفر حدوداً 800 کیلومتر است. نزدیکترین آسفالت در این مسیر ازلحاظ فاصله هوایی حدوداً 100 کیلومتر فاصله دارد. یعنی اگر تجربه نداشته باشید محال است بتوانید از کویر بیرون بیایید.
پس از بازگشت به اصفهان چه شد؟ جایی این رکورد را ثبت کردید؟
نه ما دنبال ثبت کردن این سفر نبودیم. من این سفر را واقعاً به خاطر علاقه شخصی انجام دادم. ما فقط دو کلیپ ابتدایی از این سفر را در گروههای خودمان منتشر کردیم و شاید بین بچههایی که بیراهه نورد هستند، کلیپ را دیدهشده باشد. ولی ما هیچوقت به دنبال ثبت کردن این سفر نبودیم. درصورتیکه من فکر میکنم این سفر ارزش ثبت شدن را دارد. البته در مراسم افتتاحیه نمایشگاه خودروهای کلاسیک و آفرود، با هیئت اتومبیلرانی صحبتهایی داشتیم. صلواتی معاون حملونقل شهرداری اصفهان هم بسیار استقبال کردند و به دوستانشان توصیه کردند که حتماً موضوع ثبت این سفر را پیگیری کنند و گزارش سفر ما را بگیرند. امیدوارم این سفر بابی شود تا افرادی که میخواهند اینگونه کارها را انجام دهند از طریق تلویزیون و اخبار پشتیبانی شوند.
هزینههای سفر چطور تأمین شد و در کل چقدر هزینه کردید؟
تقریباً همه هزینه را خودمان دادیم و از جایی حمایت نشدیم. البته اینگونه سفرها برای ما جنبه ریالی ندارد و فقط موجب اغنای روحی ما میشود. این ماشین خودش برای ما حدود شصتتا هفتاد میلیون تومان درآمده است. همچنین قبل از این سفر هم چیزهایی مثل چرخها، سیستم سوخترسانی و غیره را باید بهصورت کلی سرویس میکردیم. بهعلاوه یک سری لوازمیدکیها را باید تهیه میکردیم. ما حتی 4 پلوس برای این ماشین برده بودیم. به خاطر اینکه خیالمان راحت باشد باید 4 لاستیک را هم عوض میکردیم که در این زمینه یکی از دوستان ما (محمد جعفر زاده) بدون چشمداشت به ما کمک مالی کردند. ایشان از بچههای آفرود هستند، انسانی بلندنظر و خوبی است. وقتی شنیدند که ما میخواهیم این سفر را انجام دهیم، پشتیبانی خودشان را از ما اعلام و کمک 5 میلیون تومانی به ما اهدا کردند. بقیه هزینهها را هم خودمان دادیم. در کل یک سفر اینچنینی حدوداً 10 میلیون تومان هزینه دارد.
بازخوردهای دوستانتان و همکارانتان چه بود؟
بعضی از دوستان ما را مورد کملطفی قراردادند. البته صحبت بدی نبود ولی تشویقی هم در کار نبود. خیلی دوستان هم لطف داشتند و تبریک گفتند. البته ما این کار را برای تشویق کسی انجام نداده بودیم و انجام این سفر صرفاً علاقه خودمان بود. اما در کل بازخوردها خوب بود.








کویرگردی در ایران به آخر راه رسیده است؟

سلامت نیوز:«این دیگر گردهمایی آخر است»: حرفی است که سرپرست کلوپ لندرور سواران ایران و تور ایران لند تیریپس میزند و میگوید: «جدای از گرفتن مجوز قانونی از وزارت ورزش و فدراسیون موتورسواری و اتوموبیل رانی ایران مشکلاتی از قبیل خرابی ناگهانی ماشینهای مسافران، خوراک، زمانبندی هماهنگی تیم و هماهنگی سلایق مختلف رانندهها و... راه را برای ادامه کار سخت کرده است»
به گزارش سلامت نیوز، ابتکار نوشت: راه طولانی در پیش است، رملهای ماسهای کویر کار را برای رانندگان سختتر کردهاند تا حدی که بعضی از ماشینها در رملها گیر میکنند. سرپرستان تیم ساعتها در گیر بیرون کشیدن ماشینها هستند و کویر با آسمان صاف و یکدستش از همین ابتدا خودی به لندیها نشان میدهد. هنوز راه بسیاری تا قلب کویر مرکزی ایران باقی است، جایی در 45 کیلومتری شرق شهرستان جندق و در 30 کیلومتری شمال شهرستان خور از توابع استان اصفهان، روستایی به نام مصر یا کویر مصر که اهالی محلی هنوز آن را به نام مرزعه یوسف میشناسند. همانی که روزگاری روستای مصر را بنیانگذاشت و با شبانی و چراندن گوسفندان روزگار میگذراند. عمر این روستا شاید بیشتر از ۱۰۰ سال نباشد، اما تا به امروز با نامهای مختلفی در بین اهالی محلی مشهور است. از زمانی که قناتهای روستا یوسف خشک و کم آب شد و یوسف مجبور به حفر چاه با موتورهای دیزلی انگلیسی شد اهالی روستاهای همجوار نام دیگری برای این کویر گذاشتند، «چاه دراز».
با این حال این دریای شنی چه مصر باشد، چه روستای یوسف و چه چاه دراز برای کویرگردان اینجا جذابترین مناطق گردشگری ایران به حساب میآید که هرکسی را حتی اگر که یکبار به سراغش رفته باشد، اسیر افسون خود میکند. «برای ورود به طبیعت باید تجربه داشت والا شکست خواهی خورد» این را یکی از مدیران کلوپ میگوید. این چهاردهمین تجربه لندرور سواران ایران است. تجربهای که با سختی آغاز میشود اما بالاخره با زحمت بسیار به سرانجام میرسد. رقص شعلههای آتش زیر آسمان پر ستاره کویر مصر همه خستگیها را از کویرگردان دور میکند. صبح که میشود همگی
کفشهای شان را از پا درمیآوردند تا پاهای شان گرمای شنهای روان را حس کند، با هر قدم، بیشتر به داغی شنها عادت میکنند و لذت خاصی سراسر وجودتان را فرا میگیرد، سختی را به جان میخرند و به بالای تپههای شنی میروند تا از تماشای رملهای ماسهای و صدای سکوت لذت بردند.
هر ایرانی یک محیطبان
چالشها برای کویرگردان بسیار است اما طبیعت که گره خورده به ذات این گردشگری است خود با چالش حضور این کویرگردان روبهرو است تا آنجا که در آخرین اقدام حضور برخی از ماشینهای دو دیفرانسیلی به کویر مرنجاب به واسطه شکایت سازمان محیط زیست لغو شد. با این حال محمدرضا طاهر طالاری، یکی از مدیران تیم طبیعت گردی ایرانلند تیریپس به «ابتکار» میگوید: هر ایرانی یک محیطبان است. تمام مردم باید برای بقا اکوسیستم اصل هر ایرانی یک محیطبان را رعایت کنند تا آیندگان از آن بهره ببرند. با وجود مشکلات ناشی از نبود حمایتهای زیرساختی که اصلیترین آنها، قوانین قدیمی و ناکارآمد در دفاع از محیطبان برای انجام وظایف محوله و تشخیص جرم و مجازات متناسب با آن در حوزه محیط زیست، به منظور پیشگیری از وقوع جرایم است و همچنین به رغم اقدامات مثبتی که برای ارتقای معیشت و رفاه محیطبانان صورت گرفته، با توجه به کمبود یا نبود لوازم و تجهیزات مورد نیاز و به تعداد کافی و به دلیل عدم اختصاص بودجه و اعتبار متناسب با آنچه بر عهده سازمان حفاظت محیط زیست گذاشته شده است، اگر همه این اصل را رعایت کنند دیگر جنگلهای مثل دو هزار و سه هزار مملو از زباله نخواهد بود، که نه به اکوسیستم ضرر برسد و نه زندگی حیوانات را تحت تاثیر قرار دهد. هیچکس دلش نمیخواهد کوچکترین آسیبی به کویری بزند که رملهای ماسهای شفافش انعکاس آفتاب را به نمایش میگذارد. از زمان ورود به کمپ یک جعبه کیسه زباله به هر خانوادهای داده میشود تا زبالههای خود را جمع کنند.
در ادامه از طالاری یکی از مدیران کلوپ پرسیدیم آیا تا به حال به این فکر کردین که حضور با ماشینهای دو دیفرانسیلی باعث میشود محیط طبیعی از بین برود و به طبیعتآسیب بزند، او در پاسخ میگوید: صد در صد هر کسی که تجربه سفر نداشته باشد به طبیعت ضرر میرساند، کلا وجود انسانها در طبیعت آسیبزا است، خود ما هم که وارد طبیعت میشویم رد لاستیکهای مان را میبینیم ولی تا جایی که امکان داشته باشد از در لاستیکهای قبلی عبور میکنیم. نمیشود گفت صرفا وجود ماشینهای دو دیفرانسیلی به طبیعت ضرر میرساند، نه دروغ است. ورود به طبیعت هم برای هر ماشین و انسانی ممنوع است و نه فقط ماشینهای دو دیفرانسیلی؛ در کویر هم رد
چرخ ها میماند و طول میکشد که از بین برود حتی رد پا انسان هم میتواند به طبیعت آسیب بزند ولی تا حد الامکان در سفرها به مکانهای معمولی میرویم و به سراغ مکانهایی بکر و دست نیافتنی نمیرویم. به هر حال اما امروزه انسان در حال نفود به همه مکانها است و نمیتوان گفت تنها این طبیعتگردان هستند که طبیعت بکر را مخدوش میکنند.
لغو مجوزهای بیدلیل سفر
با وجود اینکه اعضاء کلوپ لندرور سواران ایران با هدف جمعآوری زباله به کویر میروند، بعضی مواقع به دلیلهای نامعلوم نزدیک به زمان سفر دستور لغو گردهمایی را دریافت میکنند. سرپرست این تور میگوید: «در مسیر گردهمایی دوازدهم پلیس راه سواد کوه مانع ورود ما شد و ۶٠ لندرور با حداقل ١٢٠ سرنشین در زیر آفتاب ٢ ساعت معطل شدند تا پلیس قانع شود مجوز رسمی است. با این حال سرپرست کلوپ لندرور سواران ایران و تور ایران لند تیریپس میگوید: «این دیگر گردهمایی آخر است و جدای از گرفتن مجوز قانونی از وزارت ورزش و فدراسیون موتورسواری و اتوموبیل رانی ایران مشکلاتی از قبیل خرابی ناگهانی ماشینهای مسافران، خوراک، زمانبندی هماهنگی تیم و و هماهنگی سلایق مختلف رانندهها و... راه را برای ادامه کار سخت کرده است» راهی که به عنوان بخشی از فرصتهای گردشگری در ایران به حساب میآید و حالا سختی راه کویرگردان را از ادامه راه باز داشته است. البته این سرنوشت تمامی این کویرگردان نیست ولی نبود ساز و کار اصولی برای گردشگری در ایران سبب شده است تا بسیاری از فرصتهای جذب گردشگر در ایران بسوزد.
میزبانی گرم هاجر از میهمانان وحشی
رویداد۲۴-روستایی که در روزگار آبادانی «کبودان» نام داشت، این روزها گرچه مخروبه، اما روشن به چراغ میزبانی است. میزبان میهمانهایی که با طلوع آفتاب، از قلههای ارتفاعات عباسآباد [نایین] آرام آرام پایین میآیند و در ضیافت زوج سالخوردهای شرکت می کنند که بر مرده ریگ روستای آبا و اجدادیشان خانه کردهاند. از این روست که باید گفت، «کبودان» خالی از سکنه هست، اما خالی از زندگی نیست! سالهاست که محیطبانهای منطقه عباسآباد این زوج سالخورده را میشناسند. زن و مردی که بیش از 70 بهار را پشت سرگذاشتهاند و بیش از 15 سال است که به کبودان بازگشتهاند تا به همان سبک و سیاق پدرانشان زندگی کنند. دیوارهای خشتی و کاهگلی خانههای مخروبه این روستا برای آنها یادآور خاطرات خوش گذشته است. اما ویژگی خاص این روستا که تاریخچه آن- به روایتی- به سه هزار سال قبل بازمیگردد، تنها به این بازماندگان نیست و چنان که گفتیم، میهمانان خاص کبودان هستند که این روستا را ویژه کردهاند. سرریز شدن گلههای کل و بز و میش وحشی از کوهها به این روستا(کبودان در دامنه کوههای عباسآباد و در دل یکی از مناطق کم نظیر حیاتوحش ایران قرار دارد) و همزیستیشان با این زن و مرد و خوردن علوفه از دست تنها بانوی این روستا، جلوهای بدیع از زیبایی است که هر روز و هر روز خلق میشود. صدای این زن در گوش این حیوانات وحشی چنان طنینی دارد که آنها مطمئن از امنیت خود با سرعت از کوه پایین میآیند تا ساعتی میهمان این خانواده مهربان باشند. داستان زندگی رجبعلی، هاجر و محمدرضا یزدانی(برادر هاجر که به این زوج پیوسته است) روایت انسانهایی است که غبار شهر را از آستین خود شسته و به اینجا آمدهاند تا به دور از هر گونه نشانی از ماشین و تکنولوژی- و حتی برق- در آرامشی بیبدیل زندگی کنند و میزبانی صلحآمیزشان با حیوانات وحشی، زبانزد همه محیطبانهای منطقه باشد.
از جهنم تا بهشت
با همان سادگی روستایی سخن میگوید. تنها بانوی روستای کبودان که هر روز میزبان و پذیرای دهها حیوانوحشی است. آمار همه آنها را بخوبی دارد و تک به تکشان را میشناسد، چنان که اگر یکی از آنها غایب باشد، بلافاصله پیگیر میشود. میگوید سالها در شهر زندگی کرده اما از 15 سال قبل به زادگاهش بازگشته و حالا در بهشت زندگی میکند. زندگی در جایی که از امکانات اولیه در آن خبری نیست دشوار و سخت است اما برای این زن و همسر و برادرش اینجا همان بهشت گمشدهای است که بیخبری در آن بهترین خبر است. هاجر یزدانی 70 بهار را پشت سرگذاشته است اما همچنان مثل یک شیرزن در کوه و کمر برای زندگی تلاش میکند. همه حیوانات وحشی این منطقه او را بخوبی میشناسند و هر روز با شنیدن صدای او از کوه سرازیر میشوند. میگوید: در خانهام همیشه به روی این حیوانات باز است و آنها هر روز صبح زود تا عصر در خانهام میهمان هستند و با غروب آفتاب دوباره به کوه بازمیگردند. هاجر از روزهایی گفت که برای زندگی به شهر آمد اما زندگی روستایی را به شهر ترجیح داد. من در این روستا به دنیا آمدم و همه آبا و اجداد ما در این روستا زندگی کردهاند. کبودان روستای ییلاقی و تاریخی است که فاصله زیادی تا شهر نایین دارد. وقتی چشم باز کردم خودم را در این روستا و در کنار مردم مهربان آن دیدم. 20 خانوار در این روستا زندگی میکردند و آثار تاریخی به جا مانده در اینجا حکایت از تاریخ کهن این منطقه دارد. روستای ما در دل کوه قرار دارد و از آب و برق و گاز و تلفن خبری نیست و حتی تلفن همراه نیز در این جا خط نمیدهد. در گذر زمان و با شدت یافتن کم آبی و از رونق افتادن کشاورزی کم کم اهالی روستا به شهرهای اطراف مهاجرت کردند و این روستا نیز به سرنوشت بسیاری از روستاها دچار شد.
من و همسرم در کنار 5 پسرم در این روستا مانده بودیم و همه فرزندانم را در اینجا به دنیا آوردم. اما شرایط سخت زندگی باعث شد تا ما نیز راه مهاجرت را در پیش بگیریم و برای چند سال به تهران بیاییم. منطقه نارمک تهران جایی بود که در آنجا زندگی میکردیم اما روح ما زنده نبود. هر روز خاطرات سالها زندگی و روزهای خوبی را که در روستا داشتیم با همسرم مرور میکردیم و افسوس میخوردیم. زندگی در شهر برای ما جهنم بود. همسرم خیاط بود و پیراهن دوزی میکرد. فرزندانم همگی ازدواج کردند و زندگی مستقلی را در پیش گرفتند. احساس میکردیم ریشه ما در روستا باقی مانده است و نمیتوانیم از این ریشه جدا شویم. 15 سال قبل مهمترین تصمیم زندگیمان را گرفتیم و دوباره به روستا بازگشتیم؛ روستایی که از سکنه خالی شده بود و دیگر خبری از خانوارهای آن نبود و بسیاری از خانههای آن هم خراب شده بودند. به هر خانه و درختی که نگاه میکردیم، خاطرات برای ما زنده میشد و احساس میکردیم به دوران جوانیمان بازگشتهایم. همه آبا و اجدادمان در قبرستان همین روستا دفن بودند و دلتنگیمان را با فاتحهای در کنار مزارشان برطرف میکردیم.
اینکه از همه جا بیخبر باشی برترین ویژگی زندگی در روستا است و اینجا خبری از ماشین و موبایل و وسایل رنگارنگ نیست. اینجا زندگی در سایه درختان و حیاتوحش آن جاری است. هاجر یزدانی هنوز هم مثل روزهای جوانی بوته علوفه را به دوش میکشد و برای دادن آن به حیوانات وحشی به دل کوه میرود. او از این همزیستی مسالمتآمیز اینگونه میگوید: وقتی همراه با همسرم به روستا بازگشتیم میدانستیم که زندگی سختی در پیش خواهیم داشت اما ما متعلق به همان روزهای سخت بودیم. حیاتوحش این منطقه بکر و منحصر به فرد است و گلههای قوچ، بز و میش در اینجا زندگی میکنند. روزهای اولی که به روستا بازگشتیم احساس کردیم این حیوانات پناهی ندارند و باید به آنها کمک کنیم و به همین دلیل سعی کردیم اعتماد آنان را جلب کنیم. بعد از مدتی آنها به ما نزدیک شدند و اکنون سالهاست که در کنار هم زندگی میکنیم. صبح زود گلههای آنها ازکوه سرازیر میشوند و به روستا و خانه ما می آیند و تا عصر میهمان ما هستند. در این مدت نیز برایشان علوفه و یونجههایی که محیطبان منطقه و اداره محیط زیست دراختیارمان قرار میدهد میریزم و با غروب آفتاب دوباره به کوه بازمیگردند. آنها به ما پناه آوردند و در این سالها هیچگاه به خوردن گوشت آنها فکر نکردم. همه آنها را میشناسم و اگر یکی از آنها کم شود متوجه میشوم. به خاطر خشکسالی سالهای اخیر غذای این حیوانات وحشی نیز کم شده است و به همین دلیل برای پیدا کردن غذا از کوه پایین میآیند. وقتی در کوه آنها را صدا میزنم با سرعت سرازیر میشوند بهطوری که نگران پرت شدن آنها از کوه میشوم. در این سالها هیچگاه اجازه ندادهام کسی آنها را شکار کند و اگر کسی قصد این کار را داشته باشد باید اول مرا با تیر بزند.
به خاطر وجود این حیوانات نمیتوانیم محصولات زیادی از زمین کشاورزی بهدست بیاوریم زیرا این حیوانات وحشی در کنار کبکها محصولات ما را میخورند ولی با وجود این هیچگاه مانع آنها نمیشویم. بودن در کنار این حیوانات بهترین لحظههای زندگی من است و در سفره غذای ما خبری از گوشت نیست و مایحتاج ضروریمان را با کمک چوپانهای منطقه تهیه میکنیم. در طول سال چند روزی برای دیدن فرزندان و نوههایمان به نایین و اصفهان میرویم و خیلی زود به روستا بازمیگردیم زیرا نمیتوانیم در شهر بمانیم. زندگی در روستا در کنار چیزهایی است که خدا داده است اما در شهر باید با چیزهایی که به دست انسان ساخته شده است زندگی کرد و شهر چیزی برای زندگی ندارد. همه این حیوانات مرا خیلی دوست دارند و به خاطر وجود محیطبانهای وظیفهشناس آنها در کمال امنیت در این منطقه زندگی میکنند. یکی از روزها یک شکارچی همراه همسرش به اینجا آمدند. مرد خانواده شکارچی بود و همسرش نیز گوشتهای شکار را در یخچال خانهشان قرار میداد و آن را طبخ میکرد. وقتی به اینجا آمدند از دیدن همزیستی مسالمتآمیز ما با این حیوانات متعجب شده بودند. وقتی همسر این شکارچی براحتی به این حیوانات نزدیک شد و عکس سلفی گرفت با پرخاش به همسرش از او خواست که شکار را متوقف کند و هیچگاه گوشت شکار را به خانه نیاورد.
اینجا خبری از بیماری نیست
محمدرضا یزدانی زندگیاش را به دیوارهای کاهگلی خانههای این روستا گره زده است. وقتی خبردار شد که خواهرش به همراه همسرش برای زندگی به روستا بازگشتهاند او نیز به جایی بازگشت که به آنجا تعلق داشت. میگوید 30 سال در معدن کار کردم و بعد از آن کار سخت و طاقتفرسا معنای واقعی زندگی را در زادگاهم پیدا کردهام. محمدرضا چند سالی از خواهرش کوچکتر است و با وجود آنکه همسر و فرزندانش در شهرستان زندگی میکنند اما ترجیح داد برای ادامه زندگی به این روستا بازگردد. میگوید: ما 5 خواهر و برادر بودیم که دو نفر از ما به رحمت خدا رفت و یکی از برادرانم نیز در انارک زندگی میکند. من سالها در معدن مس کار کردم و کمتر آفتاب را میدیدم. وقتی باخبر شدم که خواهرم و همسرش برای زندگی به روستا بازگشتهاند من هم به کنار آنها آمدم. همسرم نیز از اهالی همین روستا است و تنها به خاطر فرزندانمان نمیتوانست همراه من بیاید ولی هیچگاه مانع رفتن من نشد. زندگی واقعی هرکسی جایی است که به آنجا تعلق دارد و همه خاطرات و روزهای خوب زندگی من در این روستا رقم خورده است. بهدلیل کمبود آب، کشاورزی عملاً امکان پذیر نیست و ما تنها برای مصرف خودمان کشاورزی میکنیم. حضور ما برای این حیوانات امنیت به همراه داشت و آنها در آرامش به ما نزدیک میشوند و غذا میخورند. ما سه نفر تنها ساکنان باقیمانده این روستای ییلاقی هستیم و هنوز هم مثل گذشتهها شبها زیر نور فانوس مینشینیم و از روزهای خوب گذشته حرف میزنیم. در اینجا خبری از بیماری نیست و تا به امروز هیچگاه مریض نشدهایم و سلامتی بهترین ارمغان زندگی در این روستا است.
محیطبانهای بینام و نشان
محمد رضا حلوانی یکی از محیطبانهای اداره محیط زیست نایین است که از 15 سال قبل وظیفه محیطبانی در ارتفاعات عباسآباد و منطقه کبودان را برعهده دارد. او از نزدیک شاهد همزیستی مسالمتآمیز تنها اهالی باقیمانده روستای کبودان و حیوانات وحشی این منطقه است. او با تأکید بر اینکه آنها محیطبانهای بینام و نشانی هستند میگوید: سالهاست که آنها را میشناسم و به خاطر وجود آنها است که امنیت برای حیاتوحش این منطقه حاکم است. بسیاری از مسئولان و میهمانان آنها برای دیدن حیاتوحش به این منطقه میآیند واز نزدیک شاهد این همزیستی هستند. خانم و آقای یزدانی سالهاست که در این روستای خالی از سکنه زندگی میکنند و حتی وقتی قرار شد تا از طریق نصب فیبرهای نوری به آنها برق داده شود قبول نکردند زیرا معتقد بودند با آمدن برق پای انسانهای زیادی به اینجا باز میشود و حیاتوحش این منطقه به خطر میافتد. آنها هر وقت احساس میکنند ممکن است به خاطر وجود غریبهای این حیوانات به روستا نیایند یونجهها را به دوش کشیده و در کوهستان به این حیوانات میدهند. در زندگیشان هیچگاه محتاج کسی نیستند و مثل فرزندانشان از این حیوانات مراقبت میکنند. شاید بهترین راه برای قدردانی از تلاش آنها حمایتی است که اداره محیط زیست میتواند از آنها داشته باشد.
منبع: روزنامه ایران
رویداد۲۴-روستایی که در روزگار آبادانی «کبودان» نام داشت، این روزها گرچه مخروبه، اما روشن به چراغ میزبانی است. میزبان میهمانهایی که با طلوع آفتاب، از قلههای ارتفاعات عباسآباد [نایین] آرام آرام پایین میآیند و در ضیافت زوج سالخوردهای شرکت می کنند که بر مرده ریگ روستای آبا و اجدادیشان خانه کردهاند. از این روست که باید گفت، «کبودان» خالی از سکنه هست، اما خالی از زندگی نیست! سالهاست که محیطبانهای منطقه عباسآباد این زوج سالخورده را میشناسند. زن و مردی که بیش از 70 بهار را پشت سرگذاشتهاند و بیش از 15 سال است که به کبودان بازگشتهاند تا به همان سبک و سیاق پدرانشان زندگی کنند. دیوارهای خشتی و کاهگلی خانههای مخروبه این روستا برای آنها یادآور خاطرات خوش گذشته است. اما ویژگی خاص این روستا که تاریخچه آن- به روایتی- به سه هزار سال قبل بازمیگردد، تنها به این بازماندگان نیست و چنان که گفتیم، میهمانان خاص کبودان هستند که این روستا را ویژه کردهاند. سرریز شدن گلههای کل و بز و میش وحشی از کوهها به این روستا(کبودان در دامنه کوههای عباسآباد و در دل یکی از مناطق کم نظیر حیاتوحش ایران قرار دارد) و همزیستیشان با این زن و مرد و خوردن علوفه از دست تنها بانوی این روستا، جلوهای بدیع از زیبایی است که هر روز و هر روز خلق میشود. صدای این زن در گوش این حیوانات وحشی چنان طنینی دارد که آنها مطمئن از امنیت خود با سرعت از کوه پایین میآیند تا ساعتی میهمان این خانواده مهربان باشند. داستان زندگی رجبعلی، هاجر و محمدرضا یزدانی(برادر هاجر که به این زوج پیوسته است) روایت انسانهایی است که غبار شهر را از آستین خود شسته و به اینجا آمدهاند تا به دور از هر گونه نشانی از ماشین و تکنولوژی- و حتی برق- در آرامشی بیبدیل زندگی کنند و میزبانی صلحآمیزشان با حیوانات وحشی، زبانزد همه محیطبانهای منطقه باشد.
از جهنم تا بهشت
با همان سادگی روستایی سخن میگوید. تنها بانوی روستای کبودان که هر روز میزبان و پذیرای دهها حیوانوحشی است. آمار همه آنها را بخوبی دارد و تک به تکشان را میشناسد، چنان که اگر یکی از آنها غایب باشد، بلافاصله پیگیر میشود. میگوید سالها در شهر زندگی کرده اما از 15 سال قبل به زادگاهش بازگشته و حالا در بهشت زندگی میکند. زندگی در جایی که از امکانات اولیه در آن خبری نیست دشوار و سخت است اما برای این زن و همسر و برادرش اینجا همان بهشت گمشدهای است که بیخبری در آن بهترین خبر است. هاجر یزدانی 70 بهار را پشت سرگذاشته است اما همچنان مثل یک شیرزن در کوه و کمر برای زندگی تلاش میکند. همه حیوانات وحشی این منطقه او را بخوبی میشناسند و هر روز با شنیدن صدای او از کوه سرازیر میشوند. میگوید: در خانهام همیشه به روی این حیوانات باز است و آنها هر روز صبح زود تا عصر در خانهام میهمان هستند و با غروب آفتاب دوباره به کوه بازمیگردند. هاجر از روزهایی گفت که برای زندگی به شهر آمد اما زندگی روستایی را به شهر ترجیح داد. من در این روستا به دنیا آمدم و همه آبا و اجداد ما در این روستا زندگی کردهاند. کبودان روستای ییلاقی و تاریخی است که فاصله زیادی تا شهر نایین دارد. وقتی چشم باز کردم خودم را در این روستا و در کنار مردم مهربان آن دیدم. 20 خانوار در این روستا زندگی میکردند و آثار تاریخی به جا مانده در اینجا حکایت از تاریخ کهن این منطقه دارد. روستای ما در دل کوه قرار دارد و از آب و برق و گاز و تلفن خبری نیست و حتی تلفن همراه نیز در این جا خط نمیدهد. در گذر زمان و با شدت یافتن کم آبی و از رونق افتادن کشاورزی کم کم اهالی روستا به شهرهای اطراف مهاجرت کردند و این روستا نیز به سرنوشت بسیاری از روستاها دچار شد.
من و همسرم در کنار 5 پسرم در این روستا مانده بودیم و همه فرزندانم را در اینجا به دنیا آوردم. اما شرایط سخت زندگی باعث شد تا ما نیز راه مهاجرت را در پیش بگیریم و برای چند سال به تهران بیاییم. منطقه نارمک تهران جایی بود که در آنجا زندگی میکردیم اما روح ما زنده نبود. هر روز خاطرات سالها زندگی و روزهای خوبی را که در روستا داشتیم با همسرم مرور میکردیم و افسوس میخوردیم. زندگی در شهر برای ما جهنم بود. همسرم خیاط بود و پیراهن دوزی میکرد. فرزندانم همگی ازدواج کردند و زندگی مستقلی را در پیش گرفتند. احساس میکردیم ریشه ما در روستا باقی مانده است و نمیتوانیم از این ریشه جدا شویم. 15 سال قبل مهمترین تصمیم زندگیمان را گرفتیم و دوباره به روستا بازگشتیم؛ روستایی که از سکنه خالی شده بود و دیگر خبری از خانوارهای آن نبود و بسیاری از خانههای آن هم خراب شده بودند. به هر خانه و درختی که نگاه میکردیم، خاطرات برای ما زنده میشد و احساس میکردیم به دوران جوانیمان بازگشتهایم. همه آبا و اجدادمان در قبرستان همین روستا دفن بودند و دلتنگیمان را با فاتحهای در کنار مزارشان برطرف میکردیم.
اینکه از همه جا بیخبر باشی برترین ویژگی زندگی در روستا است و اینجا خبری از ماشین و موبایل و وسایل رنگارنگ نیست. اینجا زندگی در سایه درختان و حیاتوحش آن جاری است. هاجر یزدانی هنوز هم مثل روزهای جوانی بوته علوفه را به دوش میکشد و برای دادن آن به حیوانات وحشی به دل کوه میرود. او از این همزیستی مسالمتآمیز اینگونه میگوید: وقتی همراه با همسرم به روستا بازگشتیم میدانستیم که زندگی سختی در پیش خواهیم داشت اما ما متعلق به همان روزهای سخت بودیم. حیاتوحش این منطقه بکر و منحصر به فرد است و گلههای قوچ، بز و میش در اینجا زندگی میکنند. روزهای اولی که به روستا بازگشتیم احساس کردیم این حیوانات پناهی ندارند و باید به آنها کمک کنیم و به همین دلیل سعی کردیم اعتماد آنان را جلب کنیم. بعد از مدتی آنها به ما نزدیک شدند و اکنون سالهاست که در کنار هم زندگی میکنیم. صبح زود گلههای آنها ازکوه سرازیر میشوند و به روستا و خانه ما می آیند و تا عصر میهمان ما هستند. در این مدت نیز برایشان علوفه و یونجههایی که محیطبان منطقه و اداره محیط زیست دراختیارمان قرار میدهد میریزم و با غروب آفتاب دوباره به کوه بازمیگردند. آنها به ما پناه آوردند و در این سالها هیچگاه به خوردن گوشت آنها فکر نکردم. همه آنها را میشناسم و اگر یکی از آنها کم شود متوجه میشوم. به خاطر خشکسالی سالهای اخیر غذای این حیوانات وحشی نیز کم شده است و به همین دلیل برای پیدا کردن غذا از کوه پایین میآیند. وقتی در کوه آنها را صدا میزنم با سرعت سرازیر میشوند بهطوری که نگران پرت شدن آنها از کوه میشوم. در این سالها هیچگاه اجازه ندادهام کسی آنها را شکار کند و اگر کسی قصد این کار را داشته باشد باید اول مرا با تیر بزند.
به خاطر وجود این حیوانات نمیتوانیم محصولات زیادی از زمین کشاورزی بهدست بیاوریم زیرا این حیوانات وحشی در کنار کبکها محصولات ما را میخورند ولی با وجود این هیچگاه مانع آنها نمیشویم. بودن در کنار این حیوانات بهترین لحظههای زندگی من است و در سفره غذای ما خبری از گوشت نیست و مایحتاج ضروریمان را با کمک چوپانهای منطقه تهیه میکنیم. در طول سال چند روزی برای دیدن فرزندان و نوههایمان به نایین و اصفهان میرویم و خیلی زود به روستا بازمیگردیم زیرا نمیتوانیم در شهر بمانیم. زندگی در روستا در کنار چیزهایی است که خدا داده است اما در شهر باید با چیزهایی که به دست انسان ساخته شده است زندگی کرد و شهر چیزی برای زندگی ندارد. همه این حیوانات مرا خیلی دوست دارند و به خاطر وجود محیطبانهای وظیفهشناس آنها در کمال امنیت در این منطقه زندگی میکنند. یکی از روزها یک شکارچی همراه همسرش به اینجا آمدند. مرد خانواده شکارچی بود و همسرش نیز گوشتهای شکار را در یخچال خانهشان قرار میداد و آن را طبخ میکرد. وقتی به اینجا آمدند از دیدن همزیستی مسالمتآمیز ما با این حیوانات متعجب شده بودند. وقتی همسر این شکارچی براحتی به این حیوانات نزدیک شد و عکس سلفی گرفت با پرخاش به همسرش از او خواست که شکار را متوقف کند و هیچگاه گوشت شکار را به خانه نیاورد.
اینجا خبری از بیماری نیست
محمدرضا یزدانی زندگیاش را به دیوارهای کاهگلی خانههای این روستا گره زده است. وقتی خبردار شد که خواهرش به همراه همسرش برای زندگی به روستا بازگشتهاند او نیز به جایی بازگشت که به آنجا تعلق داشت. میگوید 30 سال در معدن کار کردم و بعد از آن کار سخت و طاقتفرسا معنای واقعی زندگی را در زادگاهم پیدا کردهام. محمدرضا چند سالی از خواهرش کوچکتر است و با وجود آنکه همسر و فرزندانش در شهرستان زندگی میکنند اما ترجیح داد برای ادامه زندگی به این روستا بازگردد. میگوید: ما 5 خواهر و برادر بودیم که دو نفر از ما به رحمت خدا رفت و یکی از برادرانم نیز در انارک زندگی میکند. من سالها در معدن مس کار کردم و کمتر آفتاب را میدیدم. وقتی باخبر شدم که خواهرم و همسرش برای زندگی به روستا بازگشتهاند من هم به کنار آنها آمدم. همسرم نیز از اهالی همین روستا است و تنها به خاطر فرزندانمان نمیتوانست همراه من بیاید ولی هیچگاه مانع رفتن من نشد. زندگی واقعی هرکسی جایی است که به آنجا تعلق دارد و همه خاطرات و روزهای خوب زندگی من در این روستا رقم خورده است. بهدلیل کمبود آب، کشاورزی عملاً امکان پذیر نیست و ما تنها برای مصرف خودمان کشاورزی میکنیم. حضور ما برای این حیوانات امنیت به همراه داشت و آنها در آرامش به ما نزدیک میشوند و غذا میخورند. ما سه نفر تنها ساکنان باقیمانده این روستای ییلاقی هستیم و هنوز هم مثل گذشتهها شبها زیر نور فانوس مینشینیم و از روزهای خوب گذشته حرف میزنیم. در اینجا خبری از بیماری نیست و تا به امروز هیچگاه مریض نشدهایم و سلامتی بهترین ارمغان زندگی در این روستا است.
محیطبانهای بینام و نشان
محمد رضا حلوانی یکی از محیطبانهای اداره محیط زیست نایین است که از 15 سال قبل وظیفه محیطبانی در ارتفاعات عباسآباد و منطقه کبودان را برعهده دارد. او از نزدیک شاهد همزیستی مسالمتآمیز تنها اهالی باقیمانده روستای کبودان و حیوانات وحشی این منطقه است. او با تأکید بر اینکه آنها محیطبانهای بینام و نشانی هستند میگوید: سالهاست که آنها را میشناسم و به خاطر وجود آنها است که امنیت برای حیاتوحش این منطقه حاکم است. بسیاری از مسئولان و میهمانان آنها برای دیدن حیاتوحش به این منطقه میآیند واز نزدیک شاهد این همزیستی هستند. خانم و آقای یزدانی سالهاست که در این روستای خالی از سکنه زندگی میکنند و حتی وقتی قرار شد تا از طریق نصب فیبرهای نوری به آنها برق داده شود قبول نکردند زیرا معتقد بودند با آمدن برق پای انسانهای زیادی به اینجا باز میشود و حیاتوحش این منطقه به خطر میافتد. آنها هر وقت احساس میکنند ممکن است به خاطر وجود غریبهای این حیوانات به روستا نیایند یونجهها را به دوش کشیده و در کوهستان به این حیوانات میدهند. در زندگیشان هیچگاه محتاج کسی نیستند و مثل فرزندانشان از این حیوانات مراقبت میکنند. شاید بهترین راه برای قدردانی از تلاش آنها حمایتی است که اداره محیط زیست میتواند از آنها داشته باشد.
صالحی دادستان نایین، ریاست دادگستری شهرستان شاهین شهر و میمه و جمعی از قضات از پناهگاه حیات وحش عباس آباد بازدید کردند.
حسین اکبری رئیس اداره حفاظت محیط زیست در این سفر ضمن تشکر از حمایت های بی دریغ و زحمات مجموعه دادگستری و قضات محترم ، با ارائه گزارشی وضعیت حفاظتی و تنوع پناهگاه حیات وحش عباس آباد و ریگ جن و اقدامات و برنامه های حفاظتی را تشریح کرده و با تجلیل از سختکوشی محیط بانان، حفاظت پایدار و همه جانبه از تنوع زیستی بویژه گونه های در معرض انقراض و زیستگاههای حساس، تأمین پایدار منابع آبی بعنوان حیاتی ترین فاکتور، مبارزه مستمر با سلاحهای غیرمجاز و جلوگیری از مصادیق تخریب محیط زیست و آلودگی ها اعم از تخلفات شکار و صید، زمین خواری و کوه خواری، چرای دام غیرمجاز، فعالیت معدنی غیرمجاز و ممانعت از قاچاق کونه های گیاهی و جانوری، پایش و کنترل بیماریها، آموزش جوامع محلی و اشاعه فرهنگ زیست محیطی را از برنامه های اصلی

کردوانی اضافه می کند: رسیدن به ریگ جن یا ریگ لوت شرقی که بالاترین ارتفاع از سطح دریا را دارد(1070 متر9)از چند راه میسر است : از جنوب یکی از راهها جندق است که سالهای قبل شهردار آن 70 کیلومتر جاده ای را احداث کرد که در امتداد این جاده روستاهایی به نام عشین و علم وجود دارد که قدمتی صد ساله دارند و متاسفانه اکنون خالی از سکنه است.
وی با اشاره به اینکه این منطقه قابلیت این را دارد که مسئولان به آن اهمیت بیشتری را بدهند
افسانه های ریگ جن
حاشیه نشینان و محلیهای این منطقه، چوپانها و ساربانها معتقدند که اگر کسی پایش به ریگ جن برسد، بلافاصله ناپدید و توسط ارواح و موجودات ماورایی به قلب ریگجن فرستاده میشود! یکی از کاوشگران میگوید که حتی شترهای اهالی کویر هم وقتی به این منطقه میرسند، میایستند و به هیچ عنوان حرکت نمیکنند!
همچنین حرکت تپه های ماسه ای و تغییر شکل آنها را بدلیل وجود قدرت های شیطانی در این منطقه میدانستند. آنچه مشخص است قسمت عمده ریگزارهای ریگ جن بدلیل عدم وجود پوشش گیاهی دایما تحت تاثیر نیروی باد در حال تغییر و حرکت هستند.
این چهره ماندگار جغرافیا تاکید می کند: وزش باد در شب باعث حرکت شن ها و تشکیل صدایی شبیه به آهنگ و موسیقی می شود که آن را به صدای جن تعبیر و تشریح کرده اند و جریان آبهای زیر زمینی که از سمت سمنان و گرمسار به طرف جنوب (ریگ جن) سرازیر می شود این منطقه را خیس و با پوشش ماسه روی آن، باتلاق ایجاد شده است و علت فرو رفتن انسان در این منطقه به همین دلیل است این منطقه دارای پوشش گیاهی و حیوانی پراکنده و بسیار کم است.
البته الان دیگر آنقدر کویر خشک شده است که دیگر بحث خیس شدن بیابان مطرح نمیشود که افراد بخواهند در کویر فرو روند تا ذهنیت وجود "جن" پیش آید و جالب است الان که این اتفاق رخ نمیدهد باور دیگری به وجود آمده و عنوان میکنند که اجنه از این مناطق کوچ کردند! ولی در مجموع کویر علی الخصوص ریگ جن - اجنه ای ندارد و این اتفاقات فرو رفتن به دلیل کویر نمک زار و خیس است.
آنچه مهم است این است که اگر تا بحال کویر نوردی را تجربه نکرده اید لازم است همراه تان کسانی باشند که با ناشناخته های کویر،عجین و راهنمای شما باشند.


منظم ترین روستای خشتی جهان در ایران!
روستای چوپانان از توابع نائین در استان اصفهان منظم ترین روستای خشتی جهان است.
طبیعت زیبای چوپانان

